کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلالا
/talālā/
معنی
بانگ؛ آواز؛ صوت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
resonance
-
جستوجوی دقیق
-
تلالا
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - رکن تقطیع موسیقی قدیم . 2 - صوت ، خوانندگی ، آواز.
-
تلالا
لغتنامه دهخدا
تلالا. [ ت َ ] (اِ صوت )نفس و صوت خوانندگی و گویندگی و آنرا تلالا و تلاتلا نیز گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج ). آواز و صدای خوانندگی و سازندگی . (ناظم الاطباء). و آن را تللی و یللی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تلاتلا شود. || (اِ) در بی...
-
تلالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تلاتلا، تلتلا، تللی› [قدیمی] talālā بانگ؛ آواز؛ صوت.
-
واژههای همآوا
-
تلعلع
لغتنامه دهخدا
تلعلع. [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) شکسته شدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غلطیدن از گرسنگی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : بات یتلعلع من الجوع . (از اقرب الموارد). || تصور و اضطراب . || بی...
-
جستوجو در متن
-
تلاتلا
لغتنامه دهخدا
تلاتلا. [ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) تلالا : مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلاباک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا. مولوی (از انجمن آرا).رجوع به تلالا شود.
-
عیان آمدن
لغتنامه دهخدا
عیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
-
حثا
لغتنامه دهخدا
حثا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی به شام در گفته ٔ عدی بن رقاع :یا من رای برقاً ارقت بضوئه امسی تلالاً فی حوارکه العلی فاصاب أیمنه المزاهر کلهاو اقتم أیسره أثیدة فالحثا.(معجم البلدان ).
-
طوران
لغتنامه دهخدا
طوران . (اِخ ) ناحیه ٔ مداین راگویند. زهرةبن حویه گوید در ایام فتوح : الا بلغا عنی اباحفص آیةو قولا له قول الکمی المغاوربانا اثرنا ان ّ طوران کلهم لدی مظلم یهفو بحمر الصراصرقریناهم ُ عند اللقاء بَواتراًتلالا و یسبو عند تلک الحرائر.(از معجم البلدان ).
-
غریفة
لغتنامه دهخدا
غریفة. [ غ ُ رَ ف َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جائی است . عدی بن رقاع گوید : یا من رأی برقاً ارقت لضوئه امسی تلالا فی حوارکه العلی لما تلجلج بالبیاض عماؤه حول الغریفة کاد یثوی او ثوی .(از معجم البلدان ).
-
ازدهار
لغتنامه دهخدا
ازدهار. [ اِ دِ ] (ع مص ) درخشیدن . روشن گردیدن : ازدهر الوجه . (منتهی الارب ). ازدهر السراج ؛ تلألأ و اضاء. (قطر المحیط). || بدل نگاهداشت کردن و در دل داشتن چیزیرا. || شادمان شدن به چیزی . (منتهی الارب ). || شکوفه بیاوردن نبات . || کوشش فرمودن کسی...
-
مدنر
لغتنامه دهخدا
مدنر. [ م ُ دَن ْ ن َ ] (ع ص ) دینار مدنر؛ دینار سکه زده . (منتهی الارب ). مضروب . (متن اللغة). || رجل مدنر؛ مرد بسیاردینار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کثیرالدنانیر. (از متن اللغة). || اسب با خجک هاء زائد از ابرش . (منتهی الارب ). اسبی که در و...
-
شمس
لغتنامه دهخدا
شمس . [ ش َ ] (ع اِ) آفتاب . مؤنث است . ج ، شموس : کأنّهم جعلوا کل ناحیة منها شمسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آفتاب و آن مؤنث است و مصغرش شُمیسه است . (از اقرب الموارد). ستاره ٔ تابان درخشان روز است . (از تعریفات جرجانی ). آفتاب . ...
-
ترانه
لغتنامه دهخدا
ترانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه و صاحب جمال . (برهان ) (ناظم الاطباء). جوان خوش صورت و صاحب کمال . (فرهنگ جهانگیری ). جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدان تر و تازه . (شرفنامه ٔ ...