کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلاش بی حاصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تلاش کردن
واژگان مترادف و متضاد
کوشیدن، جدیت به خرج دادن، کوشش کردن، سعی کردن
-
main effort
تلاش اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] فعالیتی که فرمانده برای اجرای موفقیتآمیز مأموریت در زمان و مکان خاص مناسب میداند
-
تلاش کردن
لغتنامه دهخدا
تلاش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . جهد کردن . کوشیدن . سعی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پیران تلاش رزق فزون از جوان کنندحرص گدا شود طرف شام بیشتر. صائب .شهپر طاووس را آخر مگس ران می کنندچون خودآرایان تلاش جامه ٔ رنگین مکن . صائب ...
-
تلاش داشتن
لغتنامه دهخدا
تلاش داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) کوشش و جهد داشتن . میل شدید داشتن . در جستجو و طلب بودن : دل ز کافر نعمتی دارد تلاش وصل یارورنه چندین بوسه در پیغام او پیچیده است . صائب (از آنندراج ).به این طالع سست دارم تلاشی که دل را به آن طره محکم ببندم . ظهور...
-
تلاش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اِجتهادٌ
-
تِلاش کِردن
لهجه و گویش بختیاری
telâš kerdan تلاش کردن.
-
تلاش بیحاصل
دیکشنری فارسی به عربی
الجهود اليائسة
-
تفره و تلاش
فرهنگ گنجواژه
تقلا.
-
جستوجو در متن
-
بخت و اتفاق
لغتنامه دهخدا
بخت و اتفاق . [ ب َ ت ُ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شانسی . اتفاقی . || منفعت کثیر حاصل شدن بکسی بلاوجه و بی سعی و تلاش چنانچه مال یافتن کسی در زمین یا در اثنای چاه کندیدن ، و فرق در میان بخت و اتفاق آنکه بخت خاص است و اتفاق عام ، اگر یافتن م...
-
کوشش کردن
لغتنامه دهخدا
کوشش کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجاهدت . جهد کردن . سعی نمودن . جد کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جد و جهد کردن و سعی نمودن . (ناظم الاطباء) : تا همچو مور بی خور و بی پوشش کوشش کنی و مال به دست آری ... ناصرخسرو.گر همی گویی که خانه ست این گ...
-
کوشش
لغتنامه دهخدا
کوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) عمل کوشیدن . فعل کوشیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشیدن . (ناظم الاطباء). || سعی و جهد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جد. کَدّ. سعی . تساعی . مجاهدت . اجتهاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به کوشش نروید گل ...
-
زحمت
لغتنامه دهخدا
زحمت . [ زَ م َ ] (از ع ، مص ، اِمص ) انبوهی . (صراح ) (منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ). اسم است از زحم . (از متن اللغة) (مؤید الفضلا) : بر اثر استادم برفتم تاخانه ٔ خواجه ٔ بزرگ زحمتی دیدم و چندان مردم نظاره که آنرا اندازه نبود. (تاریخ بی...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ، چنانکه در سیمین و زرین . چون جوهر ارض سرد است ، لهذا به این اسم مسمی گردید. گاهی نون حذف کرده زمی هم گویند. (غ...
-
نیرو
لغتنامه دهخدا
نیرو. (اِ) زور. قوت . (لغت فرس اسدی ص 416) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (اوبهی ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). توانائی . (ناظم الاطباء). توان . پهلوانی . نیرومندی . قدرت : نخست آفرین کرد بر دادگرکزو دید نیرو و بخت و هنر. فردوسی .چه فرمائیم چیست نی...