کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تلاشی
/talāši/
معنی
۱. از هم پاشیده شدن؛ پراکنده شدن اجزای چیزی.
۲. اضمحلال؛ نیستونابود شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انهدام، پاچیدگی، پاشیدگی، پراکندگی، پوسیدگی، نیستی
۲. ازهمگسیختن، متلاشی شدن
برابر فارسی
فروپاش
دیکشنری
breakup, burst, collapse, decomposition, disintegration, fragmentation
-
جستوجوی دقیق
-
تلاشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انهدام، پاچیدگی، پاشیدگی، پراکندگی، پوسیدگی، نیستی ۲. ازهمگسیختن، متلاشی شدن
-
تلاشی
فرهنگ واژههای سره
فروپاش
-
تلاشی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) از هم پاشیده شدن .
-
تلاشی
لغتنامه دهخدا
تلاشی . [ ت َ ](ع مص ) (از: «ل ش و») نیست و نابود شدن . منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم . (ناظم الاطباء). اضمحلال . ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن . از هم فروریختن . (یادداشت بخط مرحوم...
-
تلاشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāši ۱. از هم پاشیده شدن؛ پراکنده شدن اجزای چیزی.۲. اضمحلال؛ نیستونابود شدن.
-
جستوجو در متن
-
mycophage
قارچخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ویروسی که باعث عفونت و تلاشی قارچ میشود
-
ازهمپاشیدگی
واژگان مترادف و متضاد
اضمحلال، انحلال، تلاشی، گسیختگی، متلاشی ≠ انسجام
-
پاشیدگی
واژگان مترادف و متضاد
انحلال، پراکندگی، تفرق، تلاشی، گسیختگی ≠ انسجام
-
bacteriophage, phage
باکتریخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ویروسی که در درون باکتری همتاسازی میشود و باعث تلاشی باکتری میگردد
-
پوسیدگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تباهی، تلاشی، فساد ۲. تخلخل، ۳. کرمخوردگی، لهشدگی
-
detritivore, detriphage, detriphagous, detrivorous, detritus feeder
پودهخوار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] جانوری که از مواد آلی حاصل از تلاشی موجودات زنده تغذیه میکند
-
انقراض
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرنگونی، واژگونی ۲. انهدام، زوال، نابودی ۳. انحطاط، تلاشی، ضعف
-
انهدام
واژگان مترادف و متضاد
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
-
feminist ethics
اخلاقیات فمینیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] تلاشی برای بازنگری یا صورتبندی دوباره یا بازاندیشی در آن بخش از اخلاقیات سنتی که تجربۀ اخلاقی زنان را کمارج میدارند