کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقی الدین سروجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقی الدین سروجی
لغتنامه دهخدا
تقی الدین سروجی . [ ت َقی یُد دی ن ِ س ] (اِخ ) علی بن منجد. از دانشمندان اواخر قرن هفتم است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
واژههای مشابه
-
تقي
دیکشنری عربی به فارسی
خدايي , خدا شناس , با خدا , ديندار , پرهيزگار , زاهد , متقي , پارسا , وارسته
-
نخل تقی
لغتنامه دهخدا
نخل تقی . [ ن َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر، در 65 هزارگزی جنوب شرقی کنگان درجلگه ٔ گرمسیری واقع است و 1150 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت و صید ماهی است . (از فرهنگ جغرافیائی ...
-
شاه تقی
لغتنامه دهخدا
شاه تقی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 729 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاه تقی
لغتنامه دهخدا
شاه تقی . [ ت َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه مشهد به تربت حیدریه میان تخته لنگر و کافرقلعه در 49350 گزی مشهد. (یادداشت مؤلف ). از این محل راه تهران به مشهد بسوی تربت حیدریه منشعب شود.
-
تقی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
تقی اصفهانی . [ ت َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) وی برای کسب کمالات به هندوستان سفر کرد و مدتی در خدمت ابراهیم قطب شاه درآمد و سپس به حج رفت و در این سفر درگذشت . از اوست :لطف با غیر غایتی داردجور با ما نهایتی داردگوش بر حرف مدعی تا چندهر که بینی حکایتی دارد....
-
تقی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
تقی اصفهانی . [ ت َ ی ِ اِ ف َ ](اِخ ) وی به هندوستان رفت و در خدمت جهانگیر شاه درآمد و مربی شاهزاده پرویز گردید. این بیت از اوست :آن خون دل فشاند و این خون دل بخوردفرق اینقدر بود ز لب زخم تا لبم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی شوشتری
لغتنامه دهخدا
تقی شوشتری . [ ت َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای ایران است وی به هندوستان مهاجرت کرد و در خدمت اکبرشاه مأمور تهیه ٔ نثری از شاهنامه شد ولی در این کار توفیق نیافت از اوست :گرد ست نی دهد که برویت نظر کنم باری دهان بیاد لبت پرشکر کنم .(از قاموس الاع...
-
تقی عبدا
لغتنامه دهخدا
تقی عبدا. [ ت َ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 شود.
-
تقی کاشی
لغتنامه دهخدا
تقی کاشی . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) از شعرا وسادات کاشان است و به مروارید کاشی هم معروف است : خطی خوش داشت و به هندوستان مهاجرت کرد و در همانجا بسال 992 هَ . ق . درگذشت . او راست : خلاصة الاشعار و زبدة الافکار در شرح حال شعرا. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی کاشی
لغتنامه دهخدا
تقی کاشی . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) از شعرای کاشان است . وی در موسیقی دست داشت و صدایش خوش بود و به بلبل کاشی هم شهرت دارد. از اوست :اگر پیکان تیر اونبودی در دل چاکم به این بی طاقتی آرام کی میبود در خاکم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی مازندرانی
لغتنامه دهخدا
تقی مازندرانی . [ ت َ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) میرزا... از شعرای ایران است و این بیت از اوست :ز دام اشک چون پروانه فارغبال میگردم چراغ هرکه روشن میشود خوشحال میگردم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی همدانی
لغتنامه دهخدا
تقی همدانی .[ ت َ ی ِ هََ ] (اِخ ) از شعرا و سادات همدان است . به هندوستان رفت و در آنجا درگذشت . این بیت از اوست :آب از دل من خورد خدنگش چون تازه نهال بر لب جوی .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی آباد
لغتنامه دهخدا
تقی آباد. [ ت َ ] (اِج ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج که در بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع است و 135 تن سکنه دارد و محصول آنجا غله و انگور است و مردم آنجاقالی بافی میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).