کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقی
/taqi[y]/
معنی
پرهیزکار؛ خداترس؛ باتقوا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس ≠ بیتقوا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقی
فرهنگ نامها
(تلفظ: taqi) (عربی) (در قدیم) تقوا پیشه ، پرهیزکار ؛ (در اعلام) نام نهمین امام شیعیان امام محمد تقی (ع) ؛ میرزا تقی خان امیرکبیر از بزرگترین مردان سیاسی دورهی قاجار .
-
تقی
واژگان مترادف و متضاد
پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس ≠ بیتقوا
-
تقی
فرهنگ فارسی معین
(تَ یّ) [ ع . ] (ص .) پرهیزگار. ج . اتقیاء.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) (میرزا...)علی آبادی . صاحب دیوان انشاء فتحعلی شاه قاجار است . وی متخلص به «صاحب » بود. رجوع به مجمح الفصحاء در ذکر شعرای معاصر مؤلف و سبک شناسی بهار ج 3 ص 334 شود.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که 398 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) لقب امام ثانی حسن بن علی المرتضی . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 21 شود.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) لقب امام محمدبن علی بن موسی الرضا،امام نهم شیعه ٔ اثناعشریه است . رجوع به جواد شود.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) میرزا تقی خان امیرکبیر. رجوع به امیرکبیر شود.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) میرزا... از شعرای دوره ٔصفویه و معاصر شاه سلیمان است و این بیت از اوست :در فضای تنگ دل راحت نمیگیرد قرارگویی آبادانئی نزدیک این ویرانه نیست .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) نام حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و اله و سلم . (آنندراج ). رجوع به محمد شود.
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت َ ی ی ] (ع ص ) پرهیزکار. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اتقیاء و تُقواء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی ترسنده از خدا و مجازاً بمعنی پرهیزکار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :...
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت ُ قا ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ). پرهیزکاری . (دهار) (مهذب الاسماء). تقاء. (ناظم الاطباء). || (اِ) پرهیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : به سخا و به هدی و به بها و به تقی ، خوش از خداوند سوی خلق جهانند و مشارند. ناصرخسرو.چون خرد ...
-
تقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تقّی، جمع: اَتقیاء] [قدیمی] taqi[y] پرهیزکار؛ خداترس؛ باتقوا.
-
واژههای مشابه
-
تقي
دیکشنری عربی به فارسی
خدايي , خدا شناس , با خدا , ديندار , پرهيزگار , زاهد , متقي , پارسا , وارسته