کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقویم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقویم
/taqvim/
معنی
۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.
۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.
۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.
۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.
〈 تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماهِ سیروزه و پنج روز اضافه در انتهای ماهِ دوازدهم. Δ این تقویم به امر جلالالدین ملکشاه سلجوقی و بهوسیلۀ عدهای از علمای نجوم ترتیب داده شد.
〈 تقویم رومی: تقویمی که مبدٲ آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است؛ تاریخ اسکندر.
〈 تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه میشود.
〈 تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه میشود.
〈 تقویم مَلِکی: = 〈 تقویم جلالی
〈 تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدٲ آن سال تولد حضرت عیسی است.
〈 تقویم هجری: تقویمی که مبدٲ آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است.
〈 تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدٲ آن سال ۶۳۲ میلادی (سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی) است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارزیابی، برآورد، تخمین
۲. سالنامه، سالنما، گاهنامه
برابر فارسی
سالنامه، گاهشمار
فعل
بن گذشته: تقویم کرد
بن حال: تقویم کن
دیکشنری
calendar
-
جستوجوی دقیق
-
تقویم
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزیابی، برآورد، تخمین ۲. سالنامه، سالنما، گاهنامه
-
تقویم
فرهنگ واژههای سره
سالنامه، گاهشمار
-
تقویم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بهاء جنسی را تعیین کردن . 2 - راست کردن . 3 - تعیین اوقات و زمان ها. 4 - (اِ.) گاهنامه .
-
تقویم
لغتنامه دهخدا
تقویم . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیکوتر راست کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). راست نمودن . (غیاث اللغات ). تعدیل چیزی . (از اقرب ال...
-
تقویم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvim ۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.&l...
-
تقویم
دیکشنری فارسی به عربی
تخمين , تقويم , تقييم
-
تقویم
واژهنامه آزاد
گاهشمار
-
واژههای مشابه
-
تقويم
دیکشنری عربی به فارسی
سالنامه , تقويم ساليانه , تقويم نجومي , نشريه ء اطلا عات عمومي , تقويم
-
تَقْوِيمٍ
فرهنگ واژگان قرآن
داراي قوام کردن(قوام عبارت است از هر چيز و هر وضع و هر شرطي که ثبات و بقايش نيازمند بدان است )
-
جدول تقویم
لغتنامه دهخدا
جدول تقویم . [ ج َدْ وَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط تقویم است . (از آنندراج ) : شود ز جدول تقویم کهنه آب روان کند رطوبت امسال اگر اثر در پار.کلیم (از آنندراج ).
-
احسن تقویم
لغتنامه دهخدا
احسن تقویم . [ اَ س َ ن ِ ت َق ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکوتر راست کردنی . || روی خوب . || راست قامت : لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم . (قرآن 4/95). بهترین تعدیل . نیکوتر ترکیب . (تفسیر ابوالفتوح ).بخط احسن تقویم و آخرین تحویل به آفتاب هویت بچا...
-
تقویم کردن
لغتنامه دهخدا
تقویم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارزیابی کردن . قیمت چیزی را معین کردن . رجوع به تقویم شود.
-
تقویم گرفتن
لغتنامه دهخدا
تقویم گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سنجیدن و معین کردن قرب و بعد و ارتفاع و انخفاض ستارگان و سایر اوضاع آسمانی است . (ذیل اقبالنامه ٔ نظامی چ وحید ص 103). رجوع به تقویم شود.
-
خط تقویم
لغتنامه دهخدا
خط تقویم . [ خ َطْ طِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است بنزد ارباب هیئت که از مرکزعالم بیرون آید و بمرکز کواکب می گذرد و بسطح فلک اعلی پایان می یابد. (یادداشت بخط مؤلف ). خط تقویمی .