کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقماق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقماق
لغتنامه دهخدا
تقماق . [ ت ُ ] (اِخ ) امیر تقماق از امرای مغول بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 601 و 604 شود.
-
تقماق
لغتنامه دهخدا
تقماق . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) میخکوب که بعضی مردم هند آن را میخچو گویند. (غیاث اللغات ). در فرهنگ ترکی میخکوب وتبرتقماق نیز گویند و تخماق به خای معجمه ، بجای قاف اول ظاهراً لهجه ٔ بعضی است . (آنندراج ) : تا بند نگردد بزمین اول میخ تقماق بفرقش نتوان محک...
-
واژههای همآوا
-
تغماق
لغتنامه دهخدا
تغماق . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از امرای دربار الجایتو و ابوسعید بهادرخان بود و به اتهام توطئه ای علیه ابوسعید گرفتار امیرچوپان شد و اموالش را مصادره کردند. و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 326 شود.
-
جستوجو در متن
-
تخماق
لغتنامه دهخدا
تخماق . [ ت ُ ] (ترکی ، اِ) میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه کوبند. این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات از مصطلحات و لغات ترکی ). صحیح بهر دو قاف (تقماق )، افزار چوبی که بر سر میخ زنند تا میخ در زمین خوب فرورود و استوار باشد. (آنندراج از بهار ع...
-
حاجی سلطان
لغتنامه دهخدا
حاجی سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) پسر ملک تیمور و از امرا و سرداران مائه ٔ هشتم . حافظ ابرو در ذیل خود بر جامعالتواریخ رشیدی گوید: ناگاه خبر رسانیدند که حاجی سلطان پسر ملک تیمور بر سبیل شبیخون بر سر او [ امیر عادل ] فرستد،امیر لطف اﷲ که داماد او بود با جمع...