کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقلقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقلقل
/taqalqol/
معنی
۱. جنبیدن.
۲. سبک شتافتن.
۳. در شهرها آمدورفت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقلقل
لغتنامه دهخدا
تقلقل . [ ت َ ق َ ق ُ ] (ع مص )جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گردیدن در شهرها. (از اقرب الموارد). || بیقراری و اندوه . || آواز کردن صراحی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
تقلقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqalqol ۱. جنبیدن.۲. سبک شتافتن.۳. در شهرها آمدورفت کردن.
-
واژههای همآوا
-
تغلغل
لغتنامه دهخدا
تغلغل . [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) در شدن . (زوزنی ). درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به سختی و رنج داخل شدن در چیزی ... تغلغل حبه ُ فی فؤادی . (از اقرب الموارد). || شتابی نمودن . || خود را غالیه مالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
جستوجو در متن
-
تلقلق
لغتنامه دهخدا
تلقلق . [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) جنبیدن . مقلوب تقلقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (اقرب الموارد). رجوع به تقلقل شود.
-
تترتر
لغتنامه دهخدا
تترتر. [ ت َ ت َ ت ُ ] (ع مص ) تزلزل و تقلقل . (اقرب الموارد). جنبیدن و اضطرب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزلزل . (المنجد): الم تعلمی انی اذاالدهر مسنّی بنائبة زلّت و لم اتترتر. (اقرب الموارد).
-
تزعزع
لغتنامه دهخدا
تزعزع . [ ت َ زَ زُ] (ع مص ) جنبیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبش . (غیاث اللغات ). تحرک و تقلقل چیزی . (ازاقرب الموارد) (المنجد). تحرک . (متن اللغة). || بهم خوردن یا لقی دندانها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) حالتی در دماغ ک...
-
ترعرع
لغتنامه دهخدا
ترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب ). جوان شدن کودک . (از اقرب الموارد). بالیدن و جوان شدن کودک . (از المنجد). یقال : اذا ترع...
-
مضاعف
لغتنامه دهخدا
مضاعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) دو چند. (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوچندان . (دهار). هرچیز دوچندان شده و دوبرابر و افزون . (ناظم الاطباء) : هرچند، معنی جرایم او به معاذیر اجوف و تهاونهای معتل مضاعف گشته است . (جهانگشای جوینی )....