کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقعر
/taqa''or/
معنی
۱. گود شدن؛ گودی پیدا کردن.
۲. سخن گفتن از ته حلق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گود شدن، مقعر بودن ≠ تحدب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقعر
واژگان مترادف و متضاد
گود شدن، مقعر بودن ≠ تحدب
-
تقعر
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ عُّ) [ ع . ] (مص ل .) گود شدن .
-
تقعر
لغتنامه دهخدا
تقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقعیر. (اقرب الموارد). || دور درشدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنند...
-
تقعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqa''or ۱. گود شدن؛ گودی پیدا کردن.۲. سخن گفتن از ته حلق.
-
واژههای همآوا
-
تغار
واژگان مترادف و متضاد
تشت، لاوک
-
طغار
لغتنامه دهخدا
طغار. [ طَ ] (اِ) تغار. طشت گِلین : گل و شکر به طشتی یا لاکی چوبین یاطغاری سفالین در کنند، یک تو گل ، یک تو شکر [ در ساختن گلشکر ]. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تا شما را از غرقاب هلاکت و طغار خون بیرون کشم . (جهانگشای جوینی ). و مؤمنان را چون شتران ماهار...
-
تغار
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند. 2 - ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند.
-
تقار
لغتنامه دهخدا
تقار. [ ت َ قارر ] (ع مص ) قرارو ثبات ورزیدن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثابت و ساکن شدن . (از اقرب الموارد).
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َ ] (اِ) طشت گلی را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ). تشت گلین است که درآن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). طشت گلین و سفالین و آوندی که سواران در آن خوراک اسب خود را ریزند. (ناظم الاطباء). تیغار. (منتهی ا...
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َغ ْ غا ] (ع اِ) جرح تغار؛ زخمی که خون آن بند نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).زخمی که خون از آن جاری باشد. (از اقرب الموارد).
-
تغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] taqār ۱. ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست میریزند.۲. ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند؛ لاوک.۳. [قدیمی، مجاز] آذوغه.
-
تغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] taqār = ممرز
-
طِغار
لهجه و گویش گنابادی
teghar ظروف سفالی ای است بزرگتر از کاسه که برای خوردن آش در گناباد استفاده میشود و چند نفر همزمان در آن آش میخورند. طغار را همچنین برای مالیدن قوروت گوسفندی در آن همراه آب برای گرفتن کشک استفاده میکنند.
-
تَقار
لهجه و گویش بختیاری
taqâr تغار. نیز lânjin .