کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقطیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقطیع
/taqti'/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود.
۲. [قدیمی] قطعهقطعه کردن؛ پارهپاره کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برش، قطع
۲. هجابندی
۳. کوتاهگویی
۴. بریدن، پارهپاره کردن، قطعهقطعه کردن
۵. هجابندی کردن
۶. کوتاه گفتن
فعل
بن گذشته: تقطیع کرد
بن حال: تقطیع کن
دیکشنری
scan
-
جستوجوی دقیق
-
تقطیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. برش، قطع ۲. هجابندی ۳. کوتاهگویی ۴. بریدن، پارهپاره کردن، قطعهقطعه کردن ۵. هجابندی کردن ۶. کوتاه گفتن
-
segmentation
تقطیع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] برش زنجیرۀ گفتار یا تجزیۀ آن به واحدهای سازندۀ آن
-
تقطیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پاره پاره کردن . 2 - تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر. 3 - کنایه از: پیمودن .
-
تقطیع
لغتنامه دهخدا
تقطیع. [ ت َ ] (ع مص ) گوناگون عذاب کردن : قطع اﷲ علیه العذاب تقطیعاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آبرا آمیختن در شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از اقرب الموارد). || اسب از پیش اسبان بشدن . (تاج المصادر بیه...
-
تقطیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqti' ۱. (ادبی) در عروض، سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود.۲. [قدیمی] قطعهقطعه کردن؛ پارهپاره کردن.
-
واژههای مشابه
-
تقطیع کردن
لغتنامه دهخدا
تقطیع کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن . بریدن . دفع کردن : و بعضی [ داروها ] خلط غلیظ را تقطیع کند و رقیق کند، خاصه آنچه در سینه و شش بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اصطلاح عروض ) برای یافتن بحر شعری ، آنرا به اجزاء تقسیم کردن . تجزیه کردن ...
-
جستوجو در متن
-
هجابندی
واژگان مترادف و متضاد
تقطیع
-
phone
آوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] کوچکترین واحد آوایی قابلتقطیع گفتار
-
هجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: هجاء] hejji تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات.
-
scansions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکناس، قرائت شعر با وزن، تقطیع شعری
-
segmental phonology
واجشناسی زنجیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] تقطیع گفتار به واحدهای مجزا یا واجها و مطالعۀ واحدهای مذکور
-
خزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xazm در عروض، آوردن حرف یا حروفی زائد و خارج از وزن در ابتدای مصراع که تقطیع به شمار نمیآید.
-
مُزِّقْتُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
پاره پاره شدید - قطعه قطعه شدید (از تمزيق به معناي تقطيع و تفريق است )