کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقطع
/taqatto'/
معنی
۱. بریده شدن.
۲. پارهپاره شدن.
۳. بخشبخش شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقطع
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ طُّ) [ ع . ] (مص ل .) بریده شدن ، از هم بریدن .
-
تقطع
لغتنامه دهخدا
تقطع. [ ت َ ق َطْ طُ ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پاره پاره و بخش بخش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، منه ُ قوله تعالی : لقد تقطع بینکم فیمن قراء بالر...
-
تقطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqatto' ۱. بریده شدن.۲. پارهپاره شدن.۳. بخشبخش شدن.
-
واژههای مشابه
-
تُقَطَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که کاملاً بريده شود( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است)
-
تَّقَطَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
از هر سو گسيخته شد-از هر سو بريده شد( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است)
-
واژههای همآوا
-
تُقَطَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که کاملاً بريده شود( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است)
-
تَّقَطَّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
از هر سو گسيخته شد-از هر سو بريده شد( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن کثرت است)
-
جستوجو در متن
-
تَمَيَّزُ
فرهنگ واژگان قرآن
متلاشي وپاره پاره شود(ازکلمه تميز به معناي تقطع و تفرق است )
-
تحزز
لغتنامه دهخدا
تحزز. [ ت َ ح َزْ زُ ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریده شدن . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). تقطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
تماسی
لغتنامه دهخدا
تماسی . [ ت َ] (ع مص ) پاره پاره گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقطع. (اقرب الموارد). || (ع اِ) سختیها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد). واحد ندارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تبتت
لغتنامه دهخدا
تبتت . [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] (ع مص ) توشه برداشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تزود. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || متمتع گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تمتع. (قطر المحیط). || تقطع.(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تبتیت شود.
-
ذوالأثل
لغتنامه دهخدا
ذوالأثل . [ ذُل ْ اَ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعر گوید:فأن ترجع الأیّام بینی و بینکم بذی الأثل صیفاً مثل صیفی و مربعی اشدّ بأعناق النوی بعد هذه مرائر ان جاذبتها لم تقطَع.و یوم ذوالأثل نام یکی از جنگهای عرب است بدین موضع.