کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقضی
/taqazzi/
معنی
۱. گذشتن و سپری شدن.
۲. نیست و نابود شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقضی
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ ضّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گذشتن ، سپری شدن . 2 - نابود گردیدن .
-
تقضی
لغتنامه دهخدا
تقضی . [ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع مص ) سپری شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیست و نابود شدن و سپری گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از هوا درآمدن باز وآنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). فرود آمدن باز از هوا، یقال : تقضی البازی ا...
-
تقضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzi ۱. گذشتن و سپری شدن.۲. نیست و نابود شدن.
-
واژههای همآوا
-
تغذی
فرهنگ فارسی معین
(تَ غَ ذِّ) [ ع . ] (مص ل .) غذا خوردن .
-
تغذی
لغتنامه دهخدا
تغذی . [ت َ غ َذْ ذی ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) : شوهر زن را میکشت و می جوشانید و با اجزا و اعضاء او تزجی و تغذی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 327). || مطاوع تغذیه . (از اقرب الموارد). رجوع به تغذیه شود.
-
تغذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzi خوردن؛ غذا خوردن؛ خورش و پرورش یافتن.
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاضی
لغتنامه دهخدا
ابوالقاضی . [ اَ ب ُ ل ] (ع اِ مرکب ) مار. حیّه . لاَنها تقضی علی لدیغها. (المرصع).
-
متقضی
لغتنامه دهخدا
متقضی . [ م ُ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع ص ) تمام کرده و پرداخته و معدوم و ناپدید. || باز چنگ در زده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقضی شود.
-
تقبی
لغتنامه دهخدا
تقبی . [ ت َ ق َب ْ بی ] (ع مص ) قبا پوشیدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ازپس آمدن کسی را. || مانند قبه شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تقب...
-
غبیس
لغتنامه دهخدا
غبیس . [ غ ُ ب َ ] (ع اِمصغر) هرگز. ابداً: یقال لاآتیک ما غبا غُبَیْس ٌ؛ یعنی نیایم ترا هرگز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هذا ظرف من الزمان لایعرف ما اصله ، و قیل اصله الذئب ، و غبیس تصغیر اغبس مرخماً، و غَبا اصله غب فأبدل من احدی البائین الالف مثل...
-
انقضاء
لغتنامه دهخدا
انقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مد...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نخیل الحمیری الشنتمری مکنی به ابوالعباس . شاگرد او ابوالعباس احمدبن عبدالعزیزبن عنزوان کاتب شنتمری آنگاه که او با گروهی از طلبه بشنتمریه نزد وی تلمذ میکرده اند در مدیح احمد گفته است :و مجلس لیس لشربه باع و با...
-
ملتمسات
لغتنامه دهخدا
ملتمسات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، درخواستها و استدعاها و مستدعیات . (ناظم الاطباء). ج ِ ملتمسة، مؤنث ملتمس : امضای عزیمت به تقدیم ملتمسات ایشان بر اذن و فرمان شاه موقوف گردانید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 13). دیگر هرچه از ملتمسات داری ...