کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقشف
/taqaššof/
معنی
۱. با غذای کم و جامۀ خشن و چرکین به سر بردن؛ مرتاضوار و با تنگی معاش روزگار گذراندن؛ به کم ساختن.
۲. بدحالی؛ درویشی؛ تنگی معیشت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقشف
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ شُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به کم ساختن ، زندگی مرتاضی را پیشه کردن . 2 - (اِمص .) تنگی معشیت ، درویشی .
-
تقشف
لغتنامه دهخدا
تقشف . [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] (ع مص ) به جامه ٔ درشت روزگار گذاشتن . (زوزنی ). بقوت اندک و جامه ٔ درشت و چرکین زیست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درویشی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || تقشف جل...
-
تقشف
دیکشنری عربی به فارسی
سختي , تروشرويي , رياضت , سادگي زياده از حد
-
تقشف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ تَنَعُّم] [قدیمی] taqaššof ۱. با غذای کم و جامۀ خشن و چرکین به سر بردن؛ مرتاضوار و با تنگی معاش روزگار گذراندن؛ به کم ساختن.۲. بدحالی؛ درویشی؛ تنگی معیشت.
-
جستوجو در متن
-
تروشرویی
دیکشنری فارسی به عربی
تقشف
-
سادگی زیاده از حد
دیکشنری فارسی به عربی
تقشف
-
ریاضت
دیکشنری فارسی به عربی
امتناع , اهانة , تقشف
-
سختی
دیکشنری فارسی به عربی
اصرار , تاکيد , تقشف , صعوبة , صوان , عنف , قسوة , کثافة , ماء آسن , مدة , وسام
-
ابن برهان
لغتنامه دهخدا
ابن برهان . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبدالواحدبن علی بن عمران اسدی عکبری . وفات 456 هَ .ق . در تاریخ و ادب و لغت ماهر و در نجوم نیز دست داشت . پیوسته سربرهنه بود و با زهد و تقشف روزگار میگذرانید. در طبقات النحات از او حکایاتی نقل شده است .
-
منسک
لغتنامه دهخدا
منسک . [ م َ س َ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پرستیدن و پارسا گردیدن . نُسک . نَسک . نِسک . نُسُک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عبادت کردن و زهد ورزیدن و تقشف . (از اقرب الموارد). عبادت کردن و قرآن خواندن .(غیاث ). || قربانی لوج...
-
نسک
لغتنامه دهخدا
نسک . [ ن َ / ن ِ / ن ُ / ن ُ س ُ ] (ع اِ) پرستش .(منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || هرچه حق خدای عزوجل باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || (مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ). تزهد.تعبد. تقشف ...
-
متقشف
لغتنامه دهخدا
متقشف .[ م ُ ت َ ق َش ْ ش ِ ] (ع ص ) مرد شکیبا به قوت روزگذار و به جامه ٔ دریده ٔ در پی نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد تنگ زیست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که از آلای...
-
مقید
لغتنامه دهخدا
مقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46).که مدهوش این ناتوان پیکرندم...