کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقرب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
approach-control radar/ approach control radar, ACR1
رادار مراقبت تقرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] راداری در مرکز مراقبت تقرب که موقعیتهای راداری همۀ هواگردها را در محدودۀ بُرد بر روی صفحۀ رادار نمایش میدهد و در نمونههای پیشرفتهتر ارتفاع و اطلاعات حرفیعددی را نیز نشان میدهد
-
تقرب به خدا
دیکشنری فارسی به عربی
وصول
-
جستوجو در متن
-
قُرْبَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قرباني - وسيله ي تقرّب ونزديک شدن-هر نعمتي و هر آن چيزي است که با پيشکش کردن و هديه کردن آن ، به مقام بالائي ، تقرب به آن مقام پيدا کنيم (اصل اين کلمه مصدر است ، و مصدر تثنيه و جمع نميشود لذا در عبارت "قَرَّبَا قُرْبَاناً "تثنيه نيامده است )
-
قصد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qasd ۱. آهنگ؛ عزم.۲. منظور؛ مقصود.۳. سوءِ نیت.〈 قصد داشتن: (مصدر متعدی) عزم و آهنگ داشتن.〈 قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا.〈 قصد کردن: (مصدر لازم) آهنگ کردن؛ عزم کردن: ◻︎ کجا گویم که با این درد جانسوز...
-
تنسب
لغتنامه دهخدا
تنسب . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) دعوی خویشاوندی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دعوی کردن خویشی و نزدیکی کسی را، منه المثل : القریب من تقرب لا من تنسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
سلوک کردن
لغتنامه دهخدا
سلوک کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . || مدارا کردن . || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله ٔ مدارج توبت ، مجاهدت ، خل...
-
نزدیک کردن
لغتنامه دهخدا
نزدیک کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقریب . ادناء. استدناء. پیش آوردن : گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست . مولوی .|| تقرب دادن : باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم . (...
-
مطایبت
لغتنامه دهخدا
مطایبت . [ م ُ ی َ / ی ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) شوخی و مزاح کردن . هزل و خوش منشی کردن . مطایبة : من اینهمه ز طریق مطایبت گفتم مگر نگویی کاین ژاژ باشد و هذیان . فرخی .گفت مرا به کیفیت آن بر واقف نگردانی تا همچنین تقرب کنم و بر مطایبتی که رفت استغفار گو...
-
اکراب
لغتنامه دهخدا
اکراب . [ اِ ] (ع مص ) کرب بستن دلو را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کریب بستن دلو را. (از اقرب الموارد). || پر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطب...
-
توسیل
لغتنامه دهخدا
توسیل . [ ت َ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (زوزنی ). نزدیکی جستن به چیزی و کاری کردن که بدان نزدیکی و تقرب دست دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :وسل اﷲ تعالی وسیلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قربان
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) هرچیزی که به وسیلة آن به خداوند تقرب جویند. 2 - عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است . 3 - صدقه ، تصدق . ؛~ صدقه کسی رفتن کنایه از: الف - اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی . ب - اصرار و التم...
-
دی
لغتنامه دهخدا
دی . (اِخ ) جان (1527 تا 1608 م .) کیمیاگر و ریاضیدان انگلیسی . چند سالی در اروپا زیست و مدعی بود که فلزات را به طلا تبدیل کرده است . نزد ملکه ٔ الیزابت تقرب داشت ولی در تنگدستی درگذشت . محاسباتی برای آماده کردن زمینه ٔ قبول تقویم گرگوری در انگلستان ...
-
از بیخ
لغتنامه دهخدا
از بیخ . [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بن . از اصل . - از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن ؛ انقعاث . انقعاف . انقعار. انجعاف . تقرب . (منتهی الارب ).- از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن ؛ از بن برآوردن . (آنندراج ). قلع. اق...
-
تواضع نمودن
لغتنامه دهخدا
تواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136). با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی . (تاریخ بیهقی ای...
-
تشفع
لغتنامه دهخدا
تشفع. [ ت َ ش َف ْ ف ُ ] (ع مص ) شفاعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شفاعت خواستن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || در جمله ٔ زیر به معنی درخواست و خواهش کردن آمده است : و از من اندرخواست به وج...