کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقدیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقدیر
/taqdir/
معنی
۱. نصیب، قسمت، و سرنوشتی که خداوند برای بندگان خود معین فرموده؛ قضا و فرمان خداوند.
۲. [قدیمی] اندازۀ چیزی را نگه داشتن.
۳. [قدیمی] اندیشیدن.
۴. [قدیمی] تعیین قدر و مقدار.
۵. [قدیمی] مقدر کردن.
۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اندازه گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض
۲. امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ≠ توبیخ
۳. قسمت، نصیب، طالع، بخت
۴. مرگ، اجل
۵. عاقبت کار، فرجام
برابر فارسی
ارج گذاری، سرنوشت
فعل
بن گذشته: تقدیر کرد
بن حال: تقدیر کن
دیکشنری
approbation, citation, destiny, fate, foreordination, fortune
-
جستوجوی دقیق
-
تقدیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض ۲. امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ≠ توبیخ ۳. قسمت، نصیب، طالع، بخت ۴. مرگ، اجل ۵. عاقبت کار، فرجام
-
تقدیر
فرهنگ واژههای سره
ارج گذاری، سرنوشت
-
تقدیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اندازه گرفتن . 2 - (اِ.) فرمان خدا، سرنوشت . 3 - (مص ل .) ارج نهادن .
-
تقدیر
لغتنامه دهخدا
تقدیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ): قدره ُ علیه و له تقدیراً؛ اندازه نمود آن چیز را بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و کشاورزی و عمارت زمینها و تقدیر آبها و درورزیدن غله ها و ثمره...
-
تقدیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تَقادیر] taqdir ۱. نصیب، قسمت، و سرنوشتی که خداوند برای بندگان خود معین فرموده؛ قضا و فرمان خداوند.۲. [قدیمی] اندازۀ چیزی را نگه داشتن.۳. [قدیمی] اندیشیدن.۴. [قدیمی] تعیین قدر و مقدار.۵. [قدیمی] مقدر کردن.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اندا...
-
تقدیر
دیکشنری فارسی به عربی
اتجاه , اسخر , اطراء , تقدير , توزيع , قدر , مصير , نظام
-
واژههای مشابه
-
تقدير
دیکشنری عربی به فارسی
ارزيابي , قدرداني , تقدير , درک قدر يا بهاي چيزي , تعارف , تعريف , درود , تعريف کردن از , بصيرت , احتياط , حزم , نظر , راي , صلا حديد , تخمين , براورد , باج , خراج , احترام , ستايش , تکريم
-
تَقْدِيرُ
فرهنگ واژگان قرآن
کميت و حدود ظاهري و محسوس چيزی را معلوم و بيان کردن
-
تقدیر زمانه
فرهنگ واژههای سره
سرنوشت
-
تقدیر رفتن
لغتنامه دهخدا
تقدیر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مقدر شدن . نافذ شدن فرمان خدا. جاری شدن قضاء الهی . فرمان و مشیت خدا بر چیزی : شتربه گفت موجب نومیدی چیست ؟ گفت : آنچه در سابق تقدیر رفته است . (کلیله و دمنه ).
-
تقدیر کردن
لغتنامه دهخدا
تقدیر کردن . [ ت َک َ دَ ] (مص مرکب ) مقدر گردانیدن : ایزد عز ذکره ... تقدیر کرده است که ملک را انتقال می افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91). وی خود پیر شده است و ضعیف گشته و نالان ، و عمرش سرآمده و من زندگانی وی خواهم تا خدای عزوجل چه تقدیر کرده است . ...
-
تقدیر یافتن
لغتنامه دهخدا
تقدیر یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیر شدن . مقدر نیک از خدای تعالی یافتن . به قدرت و فرمانروایی رسیدن .رجوع به تقدیرگر و تقدیر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تقدیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قدر
-
تقدیر یا قسمت
فرهنگ واژههای سره
سرنوشت