کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقاضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقاضی
معنی
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) نک تقاضا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقاضی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) نک تقاضا.
-
تقاضی
لغتنامه دهخدا
تقاضی . [ ت َ ] (ع مص ) وام بازخواستن و وام بازگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خواهش نمودن . (آنندراج ).تقاضا کردن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
تغازی
لغتنامه دهخدا
تغازی . [ ت َ ] (ع مص )با همدیگر جنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تغاضی
لغتنامه دهخدا
تغاضی . [ ت َ ] (ع مص ) بیخبری نمودن از کسی و تغافل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل از کسی . (از اقرب الموارد). || پلک را بر یکدیگر گذاشتن چنانکه چیزی مشاهده نگردد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متقاضی
لغتنامه دهخدا
متقاضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) وام بازخواهنده و وام بازگیرنده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). وام خواه . آن که وام باز میخواهد. و آن که وام باز میگیرد. مبرم . (ناظم الاطباء) : یک نوبت ظاهراً به اومصادره ای کرده بودند یا آن که متقاضیان در ا...
-
درخواست
لغتنامه دهخدا
درخواست . [ دَ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درخواستن . خواستن . خواهش .خواستگاری . التماس . (آنندراج ). عرض . عرضداشت . دعا. (ناظم الاطباء). استدعا. تمنّی . طلب . مطالبه . تقاضا. تقاضی . مسألت : آن معتمد را بزودی بازگردانیده آید بعینه ، و ...
-
تقاضا
لغتنامه دهخدا
تقاضا. [ ت َ ] (ع مص ) در فارسی بجای تقاضی استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درخواست و طلب و خواهش و مطالبه . (ناظم الاطباء). خواهش و با لفظ کردن و داشتن و آمدن مستعمل . (آنندراج ) : گویی از دو لب من ، بوسه تقاضا چه کنی وامخواهی نبود، کو ب...
-
تماشا
لغتنامه دهخدا
تماشا. [ ت َ ] (اِ) نظر کردن به چیزی باشد از روی حظ یا از روی عبرت . (برهان ). در عرف بمعنی ... دیدن به شوق مستعمل شده از این بابت بطرف دیده منسوب داشته اند و تماشا با لفظ کردن و نمودن و داشتن مستعمل است و پریشان از صفات اوست ... و تماشا بمعنی چیزی ک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اردبیلی ، معروف بمقدس اردبیلی ، در روضات الجنات مولی احمد مقدس آمده است . او از علماء و ثقات فقهاء شیعه است . و صاحب روضات الجنات گوید: بزهد وورع و امانت و دیانت وی ، چون خلق نیکوی پیغمبر و شجاعت علی و بخشندگی حاتم ، ...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...
-
دریدن
لغتنامه دهخدا
دریدن . [ دَ دَ ] (مص ) لازم و متعدی هر دو آید، و بیش از همین یک مصدر برای فعل آن نیامده است ؛ لازم چون : جامه بدرید، دلو بدرید یعنی دریده و پاره شد، متعدی چون : نامه ٔ او بدرید یعنی پاره کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).الف - در معنی متعدی : پاره کردن . (...
-
حبیب عجمی
لغتنامه دهخدا
حبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بود به مجلس حسن حاضر شد و از موعظت او متأثر گشت و بیرون آمد و مال خویش در راه خدا انفاق کرد. یونس بن محمد گوید...