کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تف دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تف دادن
لغتنامه دهخدا
تف دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) در ظرفی مسین و جز آن ، چیزی بر آتش نهاده نیم برشت کنند. و امروز تفت دادن گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرخ کردن . بریان کردن .
-
واژههای مشابه
-
تُف
لهجه و گویش بختیاری
tof تُف.
-
تف مال، تف مال کردن
لهجه و گویش تهرانی
تف زدن،کثیف کردن.
-
pyroelectricity
تفالکتریسیته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] الکتریسیتۀ ناشی از اثر تفالکتریکی در بعضی از بلورها
-
pyropolymer
تَفبسپار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] بسپاری که از تَفکافت یک بسپار پیشماده (precursor) حاصل میشود
-
pyrometer
تَفسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] سنجافزاری برای اندازهگیری دما بهخصوص زمانی که دما فراتر از محدودۀ دماسنجهای جیوهای باشد
-
pyrometry, pyrometrics
تَفسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اندازهگیری دماهای زیاد با توجه به تابش گسیلشده بهکمک تَفسنج
-
اخ تف
فرهنگ فارسی معین
(اَ. تُ) (اِمر.) (عا.) آب دهان ، خیو، بزاق .
-
تف مالی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (حامص .) (عا.) 1 - به آب دهان آغشته کردن چیزی ، تف مالیدن . 2 - سرسری شستن ظرف و امثال آن .
-
اخ تف
لغتنامه دهخدا
اخ تف . [ اَ ت ُ ] (اِ مرکب ) بلغمی که از گلو با آواز بدهن آرند و بیرون اندازند. آب دهان . خیو. بصاق . بزاق . || باستهزاء، نشان دولتی بر سینه و کلاه .- امثال :اخ تفش را پیش مرغ نمی اندازد ؛ بسیار ممسک و بخیل است .
-
تف انداختن
لغتنامه دهخدا
تف انداختن . [ ت ُ اَ ت َ] (مص مرکب ) تف افگندن . و رجوع به تف افگندن شود.
-
تف کردن
لغتنامه دهخدا
تف کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تف انداختن . بیرون افگندن آب دهان . کراهت و نفرتی سخت نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پس گرفتش یک صیاد ارجمندبر سرش تف کرد و بر خاکش فکند. مولوی .آبرو ننگ است بهر بکر دنیا ریختن خصم مردان است تف بر کیش این قطام...
-
تف باد
لغتنامه دهخدا
تف باد. [ت َ ] (اِ مرکب ) سموم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تف سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فیزیک) [قدیمی] tafsanj = پیرومتر