کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفکک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفکک
معنی
از هم باشيدگي , تجزيه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفکک
لغتنامه دهخدا
تفکک . [ ت َ ف َک ْ ک ُ ] (ع مص ) از هم واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نزدیک زادن رسیدن ناقه ، پس فروهشته و سست گردیدن گرداگرد فرج وی و بزرگ گشتن پستانش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک آرزومند نر گردیدن ماده شتر. (من...
-
تفکک
دیکشنری عربی به فارسی
از هم باشيدگي , تجزيه
-
جستوجو در متن
-
از هم باشیدگی
دیکشنری فارسی به عربی
تفکک
-
تجزیه
دیکشنری فارسی به عربی
تشريح , تفکک , علم التشريح
-
خیزری
لغتنامه دهخدا
خیزری . [ خ َ زَ را ] (ع اِ) نوعی از رفتار با تبختر که در آن تفکک اعضاء باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیزل
لغتنامه دهخدا
خیزل . [ خ َ زَ ] (ع اِ) نوعی از رفتار با تبختر که در آن تفکک اعضاء باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیزلی .
-
متفکک
لغتنامه دهخدا
متفکک . [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] (ع ص ) کم زور شده بواسطه ٔ حمق و دیوانگی .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به تفکک شود.
-
خیزلی
لغتنامه دهخدا
خیزلی . [ خ َ زَ لا ] (ع اِ) نوعی از رفتار با تبختر که در آن تفکک اعضاء باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خیزل .
-
متفککة
لغتنامه دهخدا
متفککة. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ک َ ] (ع ص ) اسب ماده ٔ گشن خواه . (از منتهی الارب ). مادیان آرزومند نر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکک شود.
-
تبدح
لغتنامه دهخدا
تبدح . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) خرامیدن زن . (تاج المصادر بیهقی ). به رفتار خوش خرامیدن زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). راه رفتن زن به رفتاری خوش چنانکه میل به نر را برساند. تبدَّحت المراءةُ؛ مشت مشیةً حسنةً فیها تفکک . (اقرب الم...
-
تخلع
لغتنامه دهخدا
تخلع. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) منهمک شدن در نوشیدن شراب و لازم گرفتن آنرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از المنجد). || فراخ رفتن و پاها را در رفتار از هم جدا نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفکک . (اق...
-
تخلج
لغتنامه دهخدا
تخلج . [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) جنبیدن و لرزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک .(اقرب الموارد) (المنجد). || تفکک و پیچ پیچان راه رفتن مفلوج . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پیچ پیچان راه رفتن مفلوج چنانکه به چپ و گا...