کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفویض قدرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
delegation of power
تفویض قدرت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واگذاری اختیار از یک نهاد حکومتی به نهاد حکومتی دیگر یا مقام یا سازمانی معین
-
واژههای مشابه
-
تفويض
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه , اختيار , سند عندالمطالبه , گواهي کردن , تضمين کردن , گواهي , حکم
-
تفویض شدن
واژگان مترادف و متضاد
واگذار شدن، محول شدن، سپرده شدن
-
تفویض کردن
واژگان مترادف و متضاد
تسلیم کردن، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن، محول کردن
-
delegation of authority
تفویض اختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واگذاری مسئولیت تصمیمگیری به مقام زیردست
-
تفویض کردن
لغتنامه دهخدا
تفویض کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم کردن . بخشیدن : عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه ). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گل...
-
تفویض کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشتغل , تنازل , منتجع
-
جستوجو در متن
-
اختیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتخاب، برگزینی، گزینش، ۲. آزادگی، آزادی، ۳. تفویض ۴. اجازه ۵. تصرف، غلبه، قدرت ≠ اجبار
-
مفوضه
لغتنامه دهخدا
مفوضه . [ م ُ ف َوْ وِ ض َ ] (اِخ ) فرقه ای از غلات شیعه که گویند خدا محمد را خلق کرد و سپس خلق دنیا را به او به تفویض نمود و محمد خالق دنیاست . و گفته شده است که این کار را به علی تفویض کرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). از فرق شیعه هستند که امور تکوی...
-
یوگسلاوی
لغتنامه دهخدا
یوگسلاوی . [ گ ُ ] (اِخ ) یوگوسلاوی . کشوری است در اروپای جنوبی که در سال 1918 م . از مجموع صربستان و قره طاغ و بسنی و هرزگوین و کراآسی و اسنووونی و قسمتی از بانات متشکل شد. پایتخت آن بلگراد است . یوگسلاوی کشوری است بیشتر کشاورزی ، و هوای آن کوهستانی...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شکسته را دربستن . (تاج المصادر بی...
-
اعتزال
لغتنامه دهخدا
اعتزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یکسو جدا شدن . (منتهی الارب ). یکسو و جدا شدن . (آنندراج ). جدا شدن . (ناظم الاطباء). یکسو شدن . (کنزاللغات از غیاث اللغات ). گوشه نشینی و یکسو شدن . (لطائف از غیاث اللغات ). بیکسو شدن . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ) (ت...
-
گماشتن
لغتنامه دهخدا
گماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا. منطقی .عدوی ت...