کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفو
/tofu/
معنی
= تف: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵). Δ در مقام تحقیر، نفرین، سرزنش و دشنام دربارۀ کسی میگویند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - آب دهان . 2 - برای تحقیر و توهین به کسی یا چیزی گویند.
-
تفو
لغتنامه دهخدا
تفو. [ ت ُ ] (اِ) خیو انداختن بود در چیزی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 408). خیو باشد، یعنی انداختن آب دهان بچیزی یا به روی کسی . (اوبهی ). آب دهن را گویندو آب دهن انداختن را نیز گفته اند. (برهان ). آب دهن را گویند و آب دهن انداختن را نیز گفته اند... (ا...
-
تفو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tofu = تف: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵). Δ در مقام تحقیر، نفرین، سرزنش و دشنام دربارۀ کسی میگویند.
-
واژههای مشابه
-
تُفوْ
لهجه و گویش گنابادی
tofouw در گویش گنابادی یعنی لعنت ، نفرین ، دشنام ، فحش ، دعای بد کردن برای دیگری یا جهان و آفرینش و خدایان
-
اخ تفو
لغتنامه دهخدا
اخ تفو. [ اَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اخ تف را گویند که آب دهن را جمع کردن و انداختن باشد. (برهان ). و افاده ٔ کراهیت و نفرت کند : چون بباید طمع برید از دوست چون توقع نماید از دشمن حق یاری چنین گذاشته انداخ تفو بر زمانه ٔ ریمن .حکیم نزاری .
-
واژههای همآوا
-
طفو
لغتنامه دهخدا
طفو. [ طَف ْوْ ] (ع مص ) طُفُوّ. بالا برآمدن بر آب . (منتهی الارب ). بر سر آب آمدن چیزی . (المصادر زوزنی ). بر سر آب برآمدن چیزی . (منتخب اللغات ). || برگ بالای درخت ظاهر شدن . (منتخب اللغات ). ظاهر شدن برگ بر درخت . (منتهی الارب ). || سخت دویدن آهو ...
-
طفو
لغتنامه دهخدا
طفو. [ طُ ف ُوو] (ع مص ) طَفْو. بالا برآمدن بر آب . (منتهی الارب ).
-
تُفوْ
لهجه و گویش گنابادی
tofouw در گویش گنابادی یعنی لعنت ، نفرین ، دشنام ، فحش ، دعای بد کردن برای دیگری یا جهان و آفرینش و خدایان
-
جستوجو در متن
-
تهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tohu = تفو
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ُه ْ ] (اِ) تفو را گویند که آب دهن است و آب دهن انداختن را هم گفته اند. (برهان ) (از آنندراج ). تف و آب دهن . (ناظم الاطباء). رجوع به تف و تفو شود.
-
نشکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشگرده› [قدیمی] neškarde ۱. ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم را میبرند یا پشت چرم و تیماج را با آن میتراشند؛ شفره؛ گزن: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵).۲. نیشتر حجام.
-
تهو
لغتنامه دهخدا
تهو. [ ت ُ ] (اِ) به معنی تفو است که آب دهن و آب دهن انداختن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). انداختن آب دهن باشد و آن را تفو نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). آب دهن که تفو نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). تفو و تف و آب دهن و ته . (ناظم الاطباء). ...