کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفهیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفهیم
/tafhim/
معنی
فهماندن؛ حالی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آموختن، آموزش دادن،
۲. حالی کردن، فهماندن
۳. خاطرنشان کردن
فعل
بن گذشته: تفهیم کرد
بن حال: تفهیم کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفهیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آموختن، آموزش دادن، ۲. حالی کردن، فهماندن ۳. خاطرنشان کردن
-
تفهیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) فهمانیدن ، حالی کردن .
-
تفهیم
لغتنامه دهخدا
تفهیم . [ ت َ ] (ع مص ) دریاوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). فهمانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فهمانیدن و دریافت کنانیدن . تدریس و تعلیم و آموختگی . (ناظم الاطباء). و با لفظ کردن ...
-
تفهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafhim فهماندن؛ حالی کردن.
-
واژههای مشابه
-
تفهیم نامه
واژهنامه آزاد
تفهیم نامه و یا «بریف»، توضیحاتی است مکتوب که شرحی کوتاه و جامع را دربارهٔ چیزی ارائه می دهد. از انواع تفهیم نامه در حیطه های گوناگون کسب و کار می توان به تفهیم نامه طراحی، تفهیم نامه معماری، تفهیم نامه برند، تفهیم نامه بازاریابی، تفهیم نامه مشتری اش...
-
واژههای همآوا
-
تفحیم
لغتنامه دهخدا
تفحیم . [ ت َ ] (ع مص ) نارفتن اول شب تا تاریکی شب بشود. (تاج المصادربیهقی ). سیرناکردن در تاریکی اول شب . || سیاه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با زغال سیاه کردن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
سروکله زدن
لهجه و گویش تهرانی
چیزی را به کسی تفهیم کردن
-
گوشزد
واژگان مترادف و متضاد
تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان
-
مفهوم شدن
واژگان مترادف و متضاد
درکشدن، فهمیدن، حالی شدن، تفهیم شدن
-
realisation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقق، درک، فهم، ادراک، تفهیم
-
realization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقق، درک، فهم، ادراک، تفهیم
-
realizations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقق، درک، فهم، ادراک، تفهیم