کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفنن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفنن
/tafannon/
معنی
۱. به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن.
۲. [قدیمی] گونهگونه شدن؛ گوناگون شدن.
۳. [قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تفریح، سرگرمی، وقتگذرانی
فعل
بن گذشته: تفنن کرد
بن حال: تفنن کن
دیکشنری
hobby
-
جستوجوی دقیق
-
تفنن
واژگان مترادف و متضاد
تفریح، سرگرمی، وقتگذرانی
-
تفنن
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گوناگون شدن . 2 - به سرگرمی های مختلف مشغول شدن .
-
تفنن
لغتنامه دهخدا
تفنن . [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی . (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چون ش...
-
تفنن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafannon ۱. به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن.۲. [قدیمی] گونهگونه شدن؛ گوناگون شدن.۳. [قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن.
-
واژههای مشابه
-
تفنن کردن
واژگان مترادف و متضاد
تفریح کردن، سرگرم شدن، بازی کردن، مشغولیتیافتن
-
جستوجو در متن
-
متفنن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَفنّن] mote(a)fannen کسی که از روی تفنن و اتفاقی به کاری میپردازد.
-
سرگرمی
واژگان مترادف و متضاد
اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت
-
لعب
واژگان مترادف و متضاد
بازی، تفریح، تفنن، سرگرمی، لهو، مشغولیت ≠ جد
-
فانتزی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفنن، هوس ۲. خیالی، غیرواقعی ۳. شیک، لوکس
-
مشغولیت
واژگان مترادف و متضاد
اشتغال، تفرج، تفریح، تفنن، دلمشغولی، سرگرمی، گرفتاری، لعب، مشغله
-
سرگرم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول شدن، مشغله یافتن، مشغولیت پیدا کردن ۲. تفریح کردن، تفنن کردن ۳. دلبسته شدن، علاقهمند شدن
-
تفریح کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرگرمشدن، تفنن کردن، وقتگذرانی کردن ۲. لذتبردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناکشدن ۳. گردش کردن، تفرج کردن
-
الکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] 'alaki ۱. کار عبث و بیهوده.۲. سخنی که حقیقت نداشته باشد؛ دروغین.۳. (قید) بدون دلیل جدّی؛ از روی تفنن: او هر روز الکی به پارک میرفت.