کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفلک
لغتنامه دهخدا
تفلک . [ ت َ ف َل ْ ل ُ ] (ع مص ) بادریسه شدن پستان زن . (تاج المصادر بیهقی ). پستان دختر گرد شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
طفلک
لغتنامه دهخدا
طفلک . [ طِ ل َ ] (اِ مصغر) طفل خردسال . حرف «ک » برای تحبیب است و از روی شفقت گویند : کاف رحمت از پی تصغیر نیست جد چو گوید طفلکم تحقیر نیست .مولوی .
-
طفلک
لغتنامه دهخدا
طفلک . [ طِ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل در 14هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 7هزارگزی راه فرعی بندزهک به زابل . جلگه گرم معتدل با 336 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و...
-
طفلک
فرهنگ فارسی معین
(طِ لَ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) 1 - کوچک . 2 - مجازاً: موجود معصوم و بی گناه ، طفلی ، حیوانی .
-
طفلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه] teflak طفل کوچک؛ طفل خردسال. Δ از روی تحبیب و شفقت بهکار میرود: ◻︎ بیندیش از آن طفلک بیپدر / وز آه دل دردمندش حذر (سعدی۱: ۵۱).
-
جستوجو در متن
-
بادریسه
لغتنامه دهخدا
بادریسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) چوبی یا چرمی باشد که در گلوی دوک نصب کنند. (برهان ). آن مهره بود که زنان بر دوک زنندبوقت رشتن ، بتازی آنرا فَلَکه خوانند. لبیبی گفت :گر کونت از نخست چنان بادریسه بودآن بادریسه خوش خوش چون دوک ریشه شد. (ازلغت فرس اسدی چ ا...