کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفقد
/tafaqqod/
معنی
۱. جستجو کردن؛ جویا شدن.
۲. گمشده را بازجستن.
۳. دلجویی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. التفات، تلطف، دلجویی، دلنوازی، مهربانی، نواخت
۲. بازجست، واجست
۳. دلجویی کردن، نواختن
فعل
بن گذشته: تفقد کرد
بن حال: تفقد کن
دیکشنری
patronage
-
جستوجوی دقیق
-
تفقد
واژگان مترادف و متضاد
۱. التفات، تلطف، دلجویی، دلنوازی، مهربانی، نواخت ۲. بازجست، واجست ۳. دلجویی کردن، نواختن
-
تفقد
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ قُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دلجویی کردن . 2 - (اِمص .) بازجست ، واجست .
-
تفقد
لغتنامه دهخدا
تفقد. [ ت َ ف َق ْ ق ُ ] (ع مص ) واجستن . (زوزنی ). جستن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گمشده را جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گمشده را واجستن و واپرسیدن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). گم شده را بازجستن و پرسش نمو...
-
تفقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafaqqod ۱. جستجو کردن؛ جویا شدن.۲. گمشده را بازجستن.۳. دلجویی کردن.
-
واژههای مشابه
-
تَفَقَّدَ
فرهنگ واژگان قرآن
جوياي چيزي شدکه بايد باشد(کلمه تفقد به معناي تعهد(توجه به عهد گذشته) است ، ليکن حقيقت تفقد اين است که آدمي متوجه فقدان چيزي شود )
-
تفقد فرمودن
لغتنامه دهخدا
تفقد فرمودن . [ ت َ ف َق ْ ق ُ ف َ دَ ] (مص مرکب ) تفقد کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تفقد کردن شود.
-
تفقد کردن
لغتنامه دهخدا
تفقد کردن . [ ت َ ف َق ْ ق ُک َ دَ ] (مص مرکب ) تفقد فرمودن . دلجوئی و غمخواری کردن . (ناظم الاطباء) : مدت دو سال است تا تفقدش میکنم و تعهد واجب می دارم . (سندبادنامه ص 195).شکرفروش که عمرش دراز باد، چراتفقدی نکند طوطی شکرخا را. حافظ (دیوان چ غنی ص 4...
-
تفقد نمودن
لغتنامه دهخدا
تفقد نمودن . [ ت َ ف َق ْ ق ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تفقد کردن : کاروان زده و کشتی شکسته و مرد زیان رسیده را تفقد نماید. رجوع به تفقد و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای همآوا
-
تَفَقَّدَ
فرهنگ واژگان قرآن
جوياي چيزي شدکه بايد باشد(کلمه تفقد به معناي تعهد(توجه به عهد گذشته) است ، ليکن حقيقت تفقد اين است که آدمي متوجه فقدان چيزي شود )
-
جستوجو در متن
-
دلنوازی
واژگان مترادف و متضاد
تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی ≠ دلگدازی
-
نوازش
واژگان مترادف و متضاد
تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت
-
گرم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) (مص م .) کسی را مورد تفقد قرار دادن .