کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفسیدن
/tafsidan/
معنی
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب: ◻︎ از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیمروزان (نظامی۳: ۴۳۲) ◻︎ تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴: ۶۴۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
parch
-
جستوجوی دقیق
-
تفسیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) گرم شدن از تف آتش یا آفتاب .
-
تفسیدن
لغتنامه دهخدا
تفسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم شدن . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرم شدن و سوختن . (ناظم الاطباء). تبسیدن . تفتیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چو خورشید تابان ز گنبد بگشت بکردار آهن بتفسید دشت . فردوسی .زبان بر گشادند بر یکدیگرکه اکنون ز گرمی ...
-
تفسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تبسیدن، تباسیدن، تفیدن› [قدیمی] tafsidan گرم شدن از تف آتش یا آفتاب: ◻︎ از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیمروزان (نظامی۳: ۴۳۲) ◻︎ تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴: ۶۴۷).
-
جستوجو در متن
-
تبسیدن
لغتنامه دهخدا
تبسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسیدن است که گرم شدن باشد. (برهان ). گرم شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). تفسیدن . || دارای لبهای ترکیده شدن از شدت گرما. || ناتوان و بی آرام گشتن از گرمی هوا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاب و تف و تفسیدن شود.
-
تفتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) taftidan گرم شدن؛ گداختن؛ گرم شدن از تف آتش یا آفتاب؛ تفسیدن.
-
تفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تویدن› [قدیمی] tafidan داغ شدن و گداختن از تف آتش یا آفتاب؛ تافتن؛ تفتن؛ تابیدن؛ تفسیدن؛ گرم شدن.
-
تفسیده شدن
لغتنامه دهخدا
تفسیده شدن . [ ت َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرم شدن . تفسیدن : شعاع آفتاب عنصر آتش را از حیز خویش بجنباند و هوا و زمین تفسیده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به تفسیده و تفسیدن شود.
-
تبسان
لغتنامه دهخدا
تبسان . [ ت َ ] (نف ، ق ) تبسنده . || در حال تبسیدن . رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تبسانیدن
لغتنامه دهخدا
تبسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تفسانیدن . گرم کردن . گرم داشتن : اِدفاء؛تبسانیدن . (زوزنی ). رجوع به تبسیدن و تفسیدن شود.
-
تباسیدن
لغتنامه دهخدا
تباسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) همریشه ٔ تبسیدن ، تفسیدن و تابیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). از حرارت گرمابیخود شدن و بیشعور گردیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). از گرما بیخود شدن و بی هوش گردیدن . (ناظم الاطباء). تفسیدن نیز تبدیل این لغت است . (انجم...
-
تفتیدن
لغتنامه دهخدا
تفتیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم شدن از آفتاب و آتش . (ناظم الاطباء).پورداود در ذیل کلمه ٔ تپ آرد:... در فارسی ناخوشی تب و... تافته و تفسیدن و تفتیدن و جز اینها از همین بنیاد است . (فرهنگ ایران باستان ص 90). رجوع به تابه و تابش و تاب و تب و تفت و تفته و...
-
تفس
لغتنامه دهخدا
تفس . [ ت َ ] (اِ) گرمی و حرارت . (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی گرمی و حرارت و تفسیده و تفسیدن از آن اشتقاق یافته . (انجمن آرا) (آنندراج ) : ور از او غافل نبودی نفس توکی چنان کردی جنون و تفس تو. مولوی .آبرو خواهی چو خاک افتاده باش نی چو آتش در هوا ا...
-
تفساندن
لغتنامه دهخدا
تفساندن . [ ت َ دَ ] (مص ) خیلی گرم کردن . لفظ مذکور متعدی تفسیدن است . (فرهنگ نظام ). گرم کردن . سوزاندن : ز آب دیده ٔ گریان چو تیغم آب دهندکز آتش دل سوزان مرا بتفسانند. مسعودسعد.چو تیغ نیک بتفساندم ز آتش دل در آب دیده کند غرق تا به فرق مرا. مسعودسع...
-
تبس
لغتنامه دهخدا
تبس . [ ت َ ب َ ] (اِمص ) تبش . تفسیدگی . ازتبسیدن یا تفسیدن . تفتگی . حرارت . گرمی : هر که از کین تو دارد دل سیه چون لوبیااز دو سنگ آس غم بی توش گردد چون عدس گر سموم قهر تو بر روی دریا بگذرداز تف او در تک دریا پدید آید تبس .سوزنی .