کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفسخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفسخ
/tafassox/
معنی
۱. قطعهقطعه شدن؛ ریزهریزه شدن.
۲. زایل شدن موی از پوست.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفسخ
لغتنامه دهخدا
تفسخ . [ ت َ ف َس ْ س ُ ] (ع مص ) از هم بریزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برافتادن موی از پوست و بهم پراکنده شدن خاص بالمیت . || سست گردیدن شتر چهارساله و درمانده شدن زیر بار. || ریزه ریزه گردیدن موش در آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا...
-
تفسخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafassox ۱. قطعهقطعه شدن؛ ریزهریزه شدن.۲. زایل شدن موی از پوست.
-
جستوجو در متن
-
متفسخ
لغتنامه دهخدا
متفسخ . [ م ُ ت َ ف َس ْ س ِ ] (ع ص ) گوشت مرده ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفسخ شود.