کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) گرمی .
-
تفس
لغتنامه دهخدا
تفس . [ ت َ ] (اِ) گرمی و حرارت . (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی گرمی و حرارت و تفسیده و تفسیدن از آن اشتقاق یافته . (انجمن آرا) (آنندراج ) : ور از او غافل نبودی نفس توکی چنان کردی جنون و تفس تو. مولوی .آبرو خواهی چو خاک افتاده باش نی چو آتش در هوا ا...
-
تفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tafs گرمی؛ حرارت.
-
واژههای مشابه
-
تَف و تَفس
فرهنگ گنجواژه
گرما.
-
واژههای همآوا
-
طفس
لغتنامه دهخدا
طفس . [ طَ ] (ع مص ) آرمیدن با زن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
-
طفس
لغتنامه دهخدا
طفس . [ طَ ف ِ ] (ع ص ) پلید و نجس ازمردم و جز آن . (منتهی الارب ). پلید. (منتخب اللغات ). چرک . ریمناک . (منتهی الارب ). چرکین . (منتخب اللغات ).
-
طفس
لغتنامه دهخدا
طفس . [ طَف َ ] (ع مص ) طفاسة. چرکین و ریمناک شدن جامه . (منتهی الارب ). شوخکن شدن . (تاج المصادر). || پلیدی مردم . || پلیدی کردن . (منتهی الارب ).
-
تفث
لغتنامه دهخدا
تفث . [ ت َ ف َ ] (ع اِ) چرکین و ژولیده موی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) آنچه محرم بعد از ادای حج بجا آرد از ناخن چیدن و موی ستردن و قصر بروت و مانند آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموار...
-
تفث
لغتنامه دهخدا
تفث . [ ت َ ف ِ ] (ع ص )چرک . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی که چرکین و ژولیده موی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تخس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tax[a]s ۱. تفس؛ گرمی؛ حرارت.۲. تپش دل از غم و رنج.
-
تفسانیدن
لغتنامه دهخدا
تفسانیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) تبسانیدن . گرم کردن : اثر نزدیکی آفتاب اندر گرم کردن هوا چندان نیست که اثر مداومت تفسانیدن او... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چون آفتاب بگردد هر ساعت دورتر میشود و عکس تفسانیدن اوبشهر باز آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به تف...
-
جلبان
لغتنامه دهخدا
جلبان . [ ج ُ ] (ع اِ)هانبان مانندی است از چرم و غلافی که شمشیر را در نیام کرده در آن گذارند. (منتهی الارب ). رجوع به جُلُبّان شود. || دانه ٔ خلر. نوعی از گیاه . (منتهی الارب ). غله ای باشد شبیه بکرسنه و آنرا در توابع یزد و کرمان همچو باقلای تر پزند ...