کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفریح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفریح
/tafrih/
معنی
۱. شادمانی کردن.
۲. شادمانی و خوشی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازی، پیکنیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری
۲. گردش کردن
۳. شادی کردن، فرحناک شدن، شادمانی کردن
برابر فارسی
لشتن
فعل
بن گذشته: تفریح کرد
بن حال: تفریح کن
دیکشنری
amusement, delectation, disport, enjoyment, entertainment, fun, pastime, pleasure, recreation, relaxation
-
جستوجوی دقیق
-
تفریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازی، پیکنیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری ۲. گردش کردن ۳. شادی کردن، فرحناک شدن، شادمانی کردن
-
تفریح
فرهنگ واژههای سره
لشتن
-
recreation
تفریح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] سپری کردن اوقات فراغت با فعالیتهای فرحبخش
-
تفریح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شادمانی نمودن . 2 - (مص م .) شادمان ساختن .
-
تفریح
لغتنامه دهخدا
تفریح . [ ت َ ] (ع مص ) شاد کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). شادمانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شادمان کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) فرح و خوشی و عیش و تماشاو تفرج و گشت و لهو و بازی . (ناظم الاطباء) : و بدان تنزه...
-
تفریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafrih ۱. شادمانی کردن.۲. شادمانی و خوشی.
-
تفریح
دیکشنری فارسی به عربی
استجمام , انحراف , تسلية , مسرحية , هبة
-
واژههای مشابه
-
تفریح کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرگرمشدن، تفنن کردن، وقتگذرانی کردن ۲. لذتبردن، شادمانی کردن، خوشی کردن، فرحناکشدن ۳. گردش کردن، تفرج کردن
-
تفریح گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) محل تفریح ، گردش گاه .
-
زنگ تفریح
فرهنگ فارسی معین
(زَ گِ تَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) فاصلة کوتاه پس از پایان یک جلسه درس که به شاگردان امکان می دهد از کلاس بیرون بروند و به بازی یا استراحت پردازند.
-
تفریح کردن
لغتنامه دهخدا
تفریح کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگرم شدن . شادمانی کردن .
-
تفریح دادن
دیکشنری فارسی به عربی
سل
-
تفریح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لعبة , مسرحية
-
تفریح وجست وخیز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قبرة