کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفرقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفرقه
/tafra(e)qe/
معنی
۱. جدا کردن؛ جدایی انداختن.
۲. پراکنده ساختن.
۳. پراکندگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق ≠ جمعیت
۲. پراکندن، جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن
برابر فارسی
دوگانگی، دودستگی، پراکندگ
دیکشنری
disharmony, dissension, disunion, divisiveness
-
جستوجوی دقیق
-
تفرقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق ≠ جمعیت ۲. پراکندن، جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن
-
تفرقه
فرهنگ واژههای سره
دوگانگی، دودستگی، پراکندگ
-
تفرقه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ قِ) [ ع . تفرقة ] (مص م .) پراکندن ، جدایی انداختن .
-
تفرقه
لغتنامه دهخدا
تفرقه . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) تفرقة. تفرقت . جدایی . پراکندگی . پریشانی و اختلاف : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آنرا در معرض تفرقه آرد. (کلیله و دمنه ).ز صف تفرقه برخیز و بر صف صفا بگذرکه از رندان شاه آسا سپاه اندر سپاه اینک ...
-
تفرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تفرِقَة] tafra(e)qe ۱. جدا کردن؛ جدایی انداختن.۲. پراکنده ساختن.۳. پراکندگی.
-
واژههای مشابه
-
تفرقة
لغتنامه دهخدا
تفرقة. [ ت َ رِ ق َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (دهار) پراکنده شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراکنده و جدا جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدایی . پراکندگی . (ناظم الاطباء).
-
تفرقه افتادن
لغتنامه دهخدا
تفرقه افتادن . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) روی نمودن جدایی و پراکندگی : چو بینی که در سپاه دشمن خلاف و تفرقه افتاد تو جمع باش .(گلستان ). رجوع به تفرقه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تفرقه انداختن
لغتنامه دهخدا
تفرقه انداختن . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) جدایی انداختن و پراکنده و متفرق نمودن و بریاش انداختن . (ناظم الاطباء). ایجاد پریشانی و پراکندگی . رجوع بتفرقه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تفرقه کردن
لغتنامه دهخدا
تفرقه کردن . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن . پخش کردن . پراکنده کردن : باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه خرمن درّ و عقیق بر همه روی زمین . منوچهری . || فرق کردن . تشخیص دادن . متمایز کردن : گردش چرخ بد و نیک ز هم نشناسدآسیا تفرقه از ه...
-
تفرقه انداز
لغتنامه دهخدا
تفرقه انداز. [ ت َ رِ ق َ / ق ِ اَ ] (نف مرکب ) کسی که پراکندگی و جدایی و پریشانی و اختلاف ایجاد کند. دو بهم زن .نفاق افکن . رجوع به تفرقه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تفرقه انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
اَحدَثَ صَدْعاً ، أزَّجَ
-
تفرقه و …)
دیکشنری فارسی به عربی
أزَّجَ
-
تار و تفرقه
لغتنامه دهخدا
تار و تفرقه . [رُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . - تار و تفرقه شدن ؛ سخت پراکنده شدن . تار و مار شدن . - تار و تفرقه کردن ؛ سخت پراکندن . تار و مار کردن .
-
سنگ تفرقه انداختن
لغتنامه دهخدا
سنگ تفرقه انداختن . [ س َ گ ِ ت َ رِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده کردن . متفرق کردن . از هم جدا کردن گروهی را که با یکدیگر دوست و مجتمع باشند : دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت .سعدی .