کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفرعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفرعن
/tafar'on/
معنی
۱. خودخواهی و خودنمایی کردن.
۲. [قدیمی] گردنکشی کردن.
۳. [قدیمی] جور و ستم کردن.
۴. [قدیمی] گردنکشی و زشتخویی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گندهدماغی ≠ افتادگی، تواضع
۲. متفرعن شدن ≠ متواضع شدن
دیکشنری
pomposity, self-importance, snobbery, snobbishness, snootiness
-
جستوجوی دقیق
-
تفرعن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گندهدماغی ≠ افتادگی، تواضع ۲. متفرعن شدن ≠ متواضع شدن
-
تفرعن
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ عُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن . 2 - ستمکار گردیدن . 3 - (اِمص .) خودپرستی ، تکبر.
-
تفرعن
لغتنامه دهخدا
تفرعن . [ ت َ ف َ ع ُ ] (ع مص ) زشتخوی شدن و ستمکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجبر و طغیان کردن بر کسی . (از اقرب الموارد). || تخلق به اخلاق فراعنه کردن . || مانستن به فرعون در تکبر و ستم . (ناظم الاطباء). || بلند و قوی گردید...
-
تفرعن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafar'on ۱. خودخواهی و خودنمایی کردن.۲. [قدیمی] گردنکشی کردن.۳. [قدیمی] جور و ستم کردن.۴. [قدیمی] گردنکشی و زشتخویی.
-
واژههای مشابه
-
تفرعن فروختن
واژگان مترادف و متضاد
فخرفروختن، تکبر ورزیدن، متکبرانه رفتار کردن، گنده دماغی کردن
-
واژههای همآوا
-
تفران
لغتنامه دهخدا
تفران . [ ت َ ] (ع ص ) مرد چرکین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تفر شود.
-
جستوجو در متن
-
فیس
واژگان مترادف و متضاد
افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر
-
شکستهنفسی
واژگان مترادف و متضاد
افتادگی، تواضع، خضوع، فروتنی ≠ تفرعن، تکبر، غرور
-
تواضع
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکستهنفسی، فروتنی، نرمخویی ≠ تفرعن ۲. فروتنی کردن، خاشع بودن، خاضع بودن ≠ تفرعن ورزیدن، تکبر کردن، کبر ورزیدن
-
برمنشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودخواهی، خودپسندی ۲. غرور، تکبر، افاده، تفرعن
-
برمنشی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودستایی کردن، خودپسندی کردن ۲. مغرورشدن، تکبر ورزیدن، افاده کردن، تفرعن فروختن
-
فرعنة
لغتنامه دهخدا
فرعنة. [ ف َ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) زیرکی . (منتهی الارب ). زیرکی و فطنت . (از اقرب الموارد). مصدر جعلی از فرعون مانند تفرعن . (از یادداشت به خط مؤلف ). || تکبر. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به تفرعن شود.