کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفرث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفرث
معنی
(تَ فَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) شوریدن دل زن باردار.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفرث
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) شوریدن دل زن باردار.
-
تفرث
لغتنامه دهخدا
تفرث . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) شوریدن دل ، زن باردار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تفرق : شُد علیهم فتفرثوا. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تفرس
واژگان مترادف و متضاد
۱. دریافت، درک، تفطن ۲. بو بردن، به فراست در یافتن، به زیرکی درک کردن
-
طفرس
لغتنامه دهخدا
طفرس . [ طِ رِ ](ع ص ) نرم و سهل . (منتهی الارب ). مؤلف منتخب اللغات این لغت را که قاموس اللین السهل آورده بر اثر تحریف نساخ اللبن خوانده و «شیر گوارا» معنی کرده است .
-
تفرس
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ رُّ) [ ع . ] (مص م .) با هوشیاری دریافتن و فهمیدن .
-
تفرس
لغتنامه دهخدا
تفرس . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) فراست بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دانستن بعلامت و نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات ). تعرف به ظن صائب . (از اقرب الموارد). دریافت بفراست...
-
تفرص
لغتنامه دهخدا
تفرص . [ ت ِ رِ ] (ع اِ) زیوری است لگام را از نقره یا آهن بشکل مربع یا مربع مستطیل و لغت نویسان این کلمه را نیاورده اند و فقط ابن درید در ذیل ماده ٔ فلس آنرا آورده گوید: «کل حلیة فی اللجام من فضة او حدید مستدیر، فهی الفلوس و... وان کانت مستطیلة او مر...
-
تفرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafarros ۱. نظر انداختن و خیره شدن به چیزی برای فهم آن.۲. مطلبی یا امری را بهزیرکی از روی نشانه و علامت فهمیدن؛ بهفراست دریافتن.
-
جستوجو در متن
-
متفرث
لغتنامه دهخدا
متفرث . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) گروه پراکنده و متفرق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرث شود.
-
متفرثة
لغتنامه دهخدا
متفرثة. [ م ُ ت َ ف َ ررِ ث َ ] (ع ص ) زن باردار شوریده دل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) . و رجوع به تفرث شود.
-
انفراث
لغتنامه دهخدا
انفراث . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) شوریدن دل زن باردار. (ناظم الاطباء). تفرث . (منتهی الارب ). || پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ورق 228 الف ) (مصادر زوزنی ). انتثار. (از اقرب الموارد).