کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفخیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفخیم
/tafxim/
معنی
بزرگ کردن؛ بزرگ شمردن؛ گرامی داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعظام، بزرگداشت، گرامیداشت
۲. بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفخیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعظام، بزرگداشت، گرامیداشت ۲. بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن
-
تفخیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) بزرگ داشتن ، بزرگ گردانیدن .
-
تفخیم
لغتنامه دهخدا
تفخیم . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بزرگ داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن . (غیاث اللغات ). بزرگ داشتن و بزرگ قدر گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) : و ...
-
تفخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafxim بزرگ کردن؛ بزرگ شمردن؛ گرامی داشتن.
-
جستوجو در متن
-
امارت مآبی
لغتنامه دهخدا
امارت مآبی . [اِ رَ م َ ] (حامص مرکب ) عنوانی است که در مورد احترام و تفخیم از امیر گویند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ترزین
لغتنامه دهخدا
ترزین . [ ت َ ] (ع مص ) آرامیده گردانیدن . (آنندراج ). || تعظیم و تفخیم . (از متن اللغة). باوقار گردانیدن و محجوب نمودن و قابل احترام کردن . (ناظم الاطباء).
-
علیاجاه
لغتنامه دهخدا
علیاجاه . [ ع ُل ْ ] (ص مرکب ) مؤنث عالی جاه . عنوانی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان . خطابی تفخیم آمیز زنان را.
-
علیاجناب
لغتنامه دهخدا
علیاجناب . [ ع ُل ْ ج َ ] (ص مرکب ) مؤنث عالی جناب . عنوانی و خطابی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان . خطابی تفخیم آمیز زنان را.
-
علیامکرمه
لغتنامه دهخدا
علیامکرمه . [ ع ُ م ُ ک َرْ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) خطابی تعظیم و تفخیم آمیز زنی را. خطابی آمیخته به احترام زنی را.
-
آقا
فرهنگ فارسی معین
[ مغ . ] ( اِ.) 1 - برادر بزرگتر، برادر مهتر. 2 - امیر، ارباب ، سرور، رییس . 3 - عنوانی است که برای احترام و تفخیم به اول یا آخر اسم کسی می افزایند: آقامحمد، محمدآقا. ج . آقایان .
-
بزرگ گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بزرگ گردانیدن . [ ب ُ زُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اعظام . (منتهی الارب ). تفخیم . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). ابراح . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || اماله ناکردن در صرف . (مجمل اللغة).
-
داداش
لغتنامه دهخدا
داداش . (اِ) در زبان عامه برادر. (ظاهراً ترکی است ). خطابی که برادران و خواهران کهتر برادرِ مهتر را کنند و گاه تفخیم را «خان داداش » گویند. || خطابی مرد را آنگاه که نام وی ندانند. || خطابی مخاطب مرد را قصد تحقیری علی الظاهر.
-
مفخم
لغتنامه دهخدا
مفخم . [ م ُ ف َخ ْ خ َ ] (ع ص ) بزرگ داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). تعظیم کرده شده . دارای جلال و سرافرازی . بزرگ . بزرگوار. کلان . (از ناظم الاطباء). معظم . موقر. (اقرب الموارد). || پهن و آشکار تلفظ شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفخیم شود.
-
بلد
لغتنامه دهخدا
بلد. [ ب َ ل َ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه . (منتهی الارب ). مکه ، از جهت تفخیم برای آن ، چنانکه ثریا را نجم و مندل را عود گویند.(از ذیل اقرب الموارد): لا اقسم بهذا البلد، و أنت حل بهذا البلد. (قرآن 1/90 و2)؛ به این شهر مکه سوگند یاد نمی کنم در حالی که تو ...