کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفت دادن
مترادف و متضاد
۱. حرارت دادن، داغ کردن
۲. نیمهسرخ کردن
دیکشنری
sauté
-
جستوجوی دقیق
-
تفت دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرارت دادن، داغ کردن ۲. نیمهسرخ کردن
-
تفت دادن
لغتنامه دهخدا
تفت دادن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) کمی در تابه برشته کردن . کمی سرخ کردن . بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی ، در ظرفی برآتش نهاده . در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا را در تابه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
تِفْتَ
لهجه و گویش گنابادی
tefta در گویش گنابادی به معنی سوخته ، تَف خورده ، سرخ ، سیاه و زنگی میباشد.
-
braising
تفتآبپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایندی که در آن گوشت و سبزیجات ابتدا در روغن تفت داده میشود و سپس در مقدار کمی آب بهآرامی میپزد
-
بیخ تفت یزدی
لغتنامه دهخدا
بیخ تفت یزدی . [ خ ِ ت َ ت ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) شوکران . (یادداشت بخط مؤلف ). بفارسی اصل الشوکران . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
سرخ کردنی،سرخ کرده،تفت داده
لهجه و گویش تهرانی
غذائی که با روغن تفت دادهاند
-
جستوجو در متن
-
برشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برشته کردن، بریان کردن ۲. تف دادن، تفت دادن، بو دادن ۳. سوخاری کردن
-
حرارت دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرم کردن، تفت دادن ۲. دما دادن، گرما دادن ۳. گرما بخشیدن، حرارت بخشیدن ۴. شور وهیجان بخشیدن
-
سرخ کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به رنگسرخ درآوردن ۲. تفت دادن، برشته کردن
-
تاب دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابیدن، تافتن، پیچاندن ۲. سرخ کردن، بریان کردن، تفت دادن، سرخ کردن ۳. بافتن ۴. گرداندن
-
تف دادن
لغتنامه دهخدا
تف دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) در ظرفی مسین و جز آن ، چیزی بر آتش نهاده نیم برشت کنند. و امروز تفت دادن گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرخ کردن . بریان کردن .
-
بود
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) 1 - وجود. 2 - هستی ، سرمایه . بو دادن (دَ) (مص ل .) تفت دادن چیزی روی آتش ، مانند تخمه و فندق و پسته و بادام و ذرت .
-
سورگ
واژهنامه آزاد
در روستای ترک آباد اردکان یزد به نوعی کیک و نان محلی اطلاق می شود که از خمیر کردن آرد گندم و تفت دادن در روغن (پنبه دانه) حاصل شده و همزمان به آن پیاز گشنیز و سیا هدانه نیز اضافه می گردد اکثرا در مراسم سوگواری از دست دادگان این نوع نان پخته می شود so...