کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفتیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفتیح
/taftih/
معنی
گشودن؛ باز کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفتیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) باز کردن ، گشودن .
-
تفتیح
لغتنامه دهخدا
تفتیح . [ ت َ ] (ع مص ) گشاده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گشادن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازشدگی و گشوده گردیدن مانع و سد. (ناظم الاطباء). || بشکفانیدن . (تاج المصادر بی...
-
تفتیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taftih گشودن؛ باز کردن.
-
واژههای همآوا
-
تفطیح
لغتنامه دهخدا
تفطیح . [ ت َ ] (ع مص ) پهنا گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهن گردانیدن چیزی را، یقال : فطح الحدیدة؛ اذا عرضها و سواها لمسحاة او مغرق او غیره . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بشکفتن
لغتنامه دهخدا
بشکفتن . [ ب ِ ک ُ ت َ ] (مص ) شکفتن . تفتیح . (زوزنی ). رجوع به شکفتن شود.
-
بشکافانیدن
لغتنامه دهخدا
بشکافانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) تفتیح . (زوزنی ). شکافانیدن . دوخته ای را دریدن . گسستن . رجوع به شکافانیدن و شکافتن شود.
-
فارشامی
لغتنامه دهخدا
فارشامی . (اِ) صاحب طب گفته درختی است برگ آن شبیه به برگ بید و از آن عریضتر و خوشبو. و صاحب تحفه (حکیم مؤمن ) نوشته که اندرطون است ، و صاحب منهاج گفته جهت تفتیح سدد احشا و اوجاع نافع است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
بشکفانیدن
لغتنامه دهخدا
بشکفانیدن . [ ب ِ ک ُ دَ ] (مص ) بشکفاندن . شکفته کردن . تفتیح . (تاج المصادر بیهقی ) : شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی ز پیش لاله بکف برنهاده به زیغال . رودکی .و رجوع به بشکفاندن و شکفتن شود.
-
تفتح
لغتنامه دهخدا
تفتح . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطاوع تفتیح ابواب ،یقال : فتح الابواب فتفتحت . (از اقرب الموارد). || شکفتن گل . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || بلند ک...
-
مفتح
لغتنامه دهخدا
مفتح . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) گشاینده . بازکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) : ای بند مرا مفتح از توسودای مرا مفرح از تو. نظامی .و رجوع به تفتیح شود.- مفتح الابواب . رجوع به مدخل مفتح الابواب در ردیف خودشود.|| (اصطلاح طب ) به اصط...
-
لک البسر
لغتنامه دهخدا
لک البسر. [ ل َ کَل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی صمغ. (دزی ). هو طل یقع علی هشیم معد لوقوعه علیه ، یقطع ذلک الهشیم علی قدر نواة و یلقی علی الماء فیطفو و یسقط اللک علی نصفه الظاهر و تلبس علیه ، ثم یثقل ذلک النصف الظاهر بسبب وقوع اللک علیه و ینقلب و یرسب ...
-
خجندی
لغتنامه دهخدا
خجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) فخرالدین محمدبن محمد خجندی .استاد اطباء بود و او راست : کتابی بنام : «التلویح الی اسرار التشریح » از این کتاب بوسیله ٔ کلوت بک آنچه مربوط بطاعون بوده خلاصه شده و در مطبعه جهادیه بسال 1250 هَ . ق . بچاپ رسیده است . در کشف ال...
-
خشاب
لغتنامه دهخدا
خشاب . [ خ ُ ] (اِ) اسم آب مطبوخ میوه ها است که با شکر طبخ یا قند باشد مثل آلوبالو و مویز و سیب و به و زردآلو و امثال آن و مجموع آن الطف از اصل آن و مؤلف تذکرة گوید که از آلوبالو باشد آلو جهت تشنگی و اصلاح خلط محترق و التهاب و درد سپرز و از به جهت ت...