کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفته
/tafte/
معنی
= تنیده
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تافته، داغ، سوزان، گداخته
۲. تبدار
۳. آزرده، مکدر، ملول
۴. برافروخته
۵. تار عنکبوت، پرده عنکبوت
دیکشنری
incandescent
-
جستوجوی دقیق
-
تفته
واژگان مترادف و متضاد
۱. تافته، داغ، سوزان، گداخته ۲. تبدار ۳. آزرده، مکدر، ملول ۴. برافروخته ۵. تار عنکبوت، پرده عنکبوت
-
تفته
فرهنگ فارسی معین
(تَ تِ) (ص مف .) 1 - بسیار گرم شده . 2 - گداخته شده .
-
تفته
فرهنگ فارسی معین
(تَ تِ یا تَ) 1 - (اِمف .) تابیده . 2 - (اِ.) تار عنکبوت .
-
تفته
لغتنامه دهخدا
تفته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) از مشاهیر شاعران فارسی گوی هند و منشی هرکوپال سکندرآبادی است . دیوان بزرگی دارد و از گلستان سعدی هم استقبال کرده است . این بیت از اوست :چند گویی که نشان نیست ز خونین کفنان مگر این لاله که بینی ز شهیدان تو نیست ؟(از قاموس الا...
-
تفته
لغتنامه دهخدا
تفته . [ ت َ ت َ / ت ِ] (ن مف ) گرم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 488) (اوبهی ). بمعنی بسیار گرم شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخت گرم شده . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). بسیار گرم شده و تافته ... و گداخته شده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از تفت...
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تافته، تفنه، تفنی، تنه› (زیستشناسی) [قدیمی] tafte = تنیده
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tafte سرخشده از حرارت آتش؛ تافته؛ گداخته: ◻︎ به دست آهن تفته کردن خمیر / بِه از دستبرسینه پیش امیر (سعدی۲: ۸۳).
-
واژههای مشابه
-
دل تفته
لغتنامه دهخدا
دل تفته . [ دِ ت َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) تفته دل . که دلش بتابد. داغ دل . دلسوخته . دل گداخته : تشنه ٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا.خاقانی .
-
تفته جگر
لغتنامه دهخدا
تفته جگر. [ ت َ ت َ / ت ِ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق باشد. (برهان ). عاشق مهجور. (انجمن آرا). عاشق .(ناظم الاطباء). || جگرسوخته : قرصه ٔ شمس شود قرصه ٔ ریوند ز لطف بهر تفته جگران کآفت گرما بینند. خاقانی .|| کسی را گویند که علت دق داشته باشد. (...
-
تفته دل
لغتنامه دهخدا
تفته دل . [ ت َ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) تنگدل و غمناک و دل فگار. (ناظم الاطباء) : از اشک گرم تفته دلان در سواد خاک طوفان آب آتش زای اندر آمده . خاقانی . || که دل سوخته و پرالتهاب دارد. که درون سوزان و پرآتش دارد : روشن درون تفته دل گرم ژاژخای آتش نه...
-
تفته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] taftejegar ۱. بیمار مبتلا به سل یا تب لازم.۲. عاشق دلسوخته.
-
تفته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] taftedel تنگدل؛ دلافگار؛ آزردهدل.
-
تابه تفته
لهجه و گویش تهرانی
شکنجه در قدیم:رو () نشاندن