کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفتق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفتق
/tafattoq/
معنی
۱. شکافته شدن.
۲. گشاده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفتق
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ تُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکافتن ، شکاف خوردن ، کفتن ، کافتن . 2 - (اِمص .) شکافتگی ؛ ج . تفتقات .
-
تفتق
لغتنامه دهخدا
تفتق . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن و شکافته گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ).شکافته و گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشقق چیزی . متاوع تفتیق . (از اقرب الموارد). || گشاده گردیدن تهیگاه و سر سرین شتر از کثرت...
-
تفتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafattoq ۱. شکافته شدن.۲. گشاده شدن.
-
واژههای همآوا
-
تفتغ
لغتنامه دهخدا
تفتغ. [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشدخ . (اقرب الموارد): تفتغ تحت الضُرس ؛ ای تشدخ . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
متفتق
لغتنامه دهخدا
متفتق . [ م ُ ت َ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) شکافته و چاک شده . (ناظم الاطباء). شکافته و گشاده گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفتق شود. || نادوخته . (ناظم الاطباء).
-
شکافته
لغتنامه دهخدا
شکافته . [ ش ِ/ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) چاک شده و دریده . (ناظم الاطباء). چاک خورده . رخنه یافته . (فرهنگ فارسی معین ). مُطَیَّر. (منتهی الارب ). مشقوق . منشق . کفته . مِفَلَّق مُفَلَّقَة. کافته . کافتیده . ترکیده . غاچ خورده . مُنْفَلَق . کفیده . من...
-
شکفته
لغتنامه دهخدا
شکفته . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) واشده . گشاده . (ناظم الاطباء). گل کرده . گل بازکرده . شکوفان . (یادداشت مؤلف ) : ای سرخ گل تو بسد و زر و زمردی ای لاله ٔ شکفته عقیق و خماهنی . خسروی .باد برآمد به شاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...