کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفت
/taft/
معنی
۱. گرم؛ باحرارت.
۲. [قدیمی] تند؛ تیز؛ باشتاب: ◻︎ به دستوری شاه دیوان برفت / بهپیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی: ۲/۵۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تابش، حرارت، گرمی، هرم
۲. باشتاب، تند
۳. سبد چوبی
فعل
بن گذشته: تفت داد
بن حال: تفت ده
دیکشنری
hot
-
جستوجوی دقیق
-
تفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابش، حرارت، گرمی، هرم ۲. باشتاب، تند ۳. سبد چوبی
-
تفت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) 1 - (ص .) گرم . 2 - (اِ.) گرمی ، حرارت . 3 - حرارت ناشی از خشم . 4 - با شتاب ، تند و تیز. 5 - خرام ، خرامان .
-
تفت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) سبد چوبین که در آن میوه جا دهند.
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش تفت در شهرستان یزد است . این قصبه در دامنه ای که ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1200 گز است قرار دارد. آب آنجا از قنات و شغل مردم زراعت و گله داری است و در حدود 7100 تن سکنه دارد. در این قصبه بخشداری و شهرداری و آم...
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات یزد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (برهان ). از کمال صفای هوا جامع گرمسیر و سردسیر باشد. (برهان ). در آنجا نمد نیکو مالند و تفتی مشهور است . (انجمن آرا). مولد علامه ٔ تفتازا...
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ](اِ، ق ) گرم . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گرم و گرمی و حرارت باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). در اوستا تفته (گرم شده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گرم و سوخته . (غیاث اللغات ). سوختن و سوزش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آ...
-
تفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) taft ۱. گرم؛ باحرارت.۲. [قدیمی] تند؛ تیز؛ باشتاب: ◻︎ به دستوری شاه دیوان برفت / بهپیش سپهدار کاووس تفت (فردوسی: ۲/۵۵).
-
تفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] taft = شوکران
-
تفت
لهجه و گویش تهرانی
سبد چوبی میوه و انگور
-
واژههای مشابه
-
تِفْتَ
لهجه و گویش گنابادی
tefta در گویش گنابادی به معنی سوخته ، تَف خورده ، سرخ ، سیاه و زنگی میباشد.
-
تفت دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرارت دادن، داغ کردن ۲. نیمهسرخ کردن
-
تفت دادن
لغتنامه دهخدا
تفت دادن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) کمی در تابه برشته کردن . کمی سرخ کردن . بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی ، در ظرفی برآتش نهاده . در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا را در تابه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
braise
تفتآبپز کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تفت دادن گوشت و سبزیجات در روغن و سپس پختن آرام آنها در مقدار کمی آب
-
braising
تفتآبپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایندی که در آن گوشت و سبزیجات ابتدا در روغن تفت داده میشود و سپس در مقدار کمی آب بهآرامی میپزد