کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تفال
/tafa''ol/
معنی
۱. فال زدن.
۲. فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فال، مروا، شگون، بهفالنیک گرفتن، فالنیک زدن ≠ مرغوا، تطیر
دیکشنری
augury, omen, portent
-
جستوجوی دقیق
-
تفال
واژگان مترادف و متضاد
فال، مروا، شگون، بهفالنیک گرفتن، فالنیک زدن ≠ مرغوا، تطیر
-
تفال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) آب دهن که از اثر مزة چیزی به هم رسد، تف .
-
تفال
لغتنامه دهخدا
تفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafa''ol ۱. فال زدن.۲. فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن.
-
تفال
دیکشنری فارسی به عربی
سکن
-
واژههای مشابه
-
تفأل
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ أُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فال زدن . 2 - (اِمص .) فال گویی ، فال اندازی . 3 - (اِ.) فال ، شگون . ج . تفألات .
-
تفأل
لغتنامه دهخدا
تفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امث...
-
تفال زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فال گرفتن ۲. به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن ≠ تطیر کردن، مرغوا زدن
-
تفأل زدن
لغتنامه دهخدا
تفأل زدن . [ ت َ ف َءْ ءُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . (ناظم الاطباء). شگون خوب زدن . فال نیک زدن .
-
تفال بد زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انذر
-
واژههای همآوا
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طَف ْ فا ] (ع ص ) سمعانی آرد: این نسبت بر کسانی اطلاق شود که فروختن «طفل » را پیشه سازند و طفل نوعی گِل است که آن را میخورند. و در اصل لغت آن را «طفل سیاه » نامند، چه گِلی را که میخورند بعلت برشته کردن سیاه میشود و در کشور مصر فروشنده ٔ این ...
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَفْل . (منتهی الارب ).
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طُ ] (ع اِ) طَفال . گل و لای خشک . (منتهی الارب ). طین یابس . (فهرست مخزن الادویه ).گل خشک . (منتخب اللغات ).