کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغییرناپذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تغییرناپذیر
مترادف و متضاد
ثابت، تبدلناپذیر، لایتغیر ≠ تغییرپذیر
دیکشنری
necessity, unchangeable
-
جستوجوی دقیق
-
تغییرناپذیر
واژگان مترادف و متضاد
ثابت، تبدلناپذیر، لایتغیر ≠ تغییرپذیر
-
جستوجو در متن
-
لایتغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لایتغیَّرُ (= تغییر نمیکند)] lāyataqayyar تغییرناپذیر.
-
لایتغیر
واژگان مترادف و متضاد
تغییرناپذیر، ثابت، دایم ≠ متغیر
-
تغییرپذیر
واژگان مترادف و متضاد
بیثبات، تبدلپذیر، تبدیلپذیر، متزلزل، متغیر، ناپایدار ≠ تغییرناپذیر، تبدلناپذیر
-
ناگذشتنی
لغتنامه دهخدا
ناگذشتنی . [ گ ُذَ ت َ ] (ص لیاقت ) آنچه نمی گذرد. (ناظم الاطباء). که گذشتنی نیست . ثابت . پایدار. تغییرناپذیر. پابرجا.
-
لایتغیر
لغتنامه دهخدا
لایتغیر. [ ی َ ت َ غ َ ی ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یتغیر) تغییرناپذیر. دگرگون ناشونده .
-
قاطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُطّاع] qāte' ۱. [مجاز] تغییرناپذیر.۲. قطعکننده؛ برنده.۳. تیز؛ بران.۴. محکم؛ استوار.
-
یک خوی
لغتنامه دهخدا
یک خوی . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک خو. که خوی و منش ثابت دارد. که دارای شخصیتی یکسان و تغییرناپذیر است : رادمرد و کریم و بی خلل است راد و یک خوی و یکدل و یکتاست .فرخی .
-
ثابت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sābet ۱. تغییرناپذیر.۲. پابرجا.۳. استوار.۴. پایدار؛ همیشگی.۵. آنچه با برهان و دلیل مورد قبول واقع شده؛ مدلّل.۶. (اسم، صفت) (نجوم) = ثابته〈 ثابت شدن: (مصدر لازم) استوار شدن؛ مدلّل شدن؛ محقق شدن.〈 ثابت کردن: (مصدر متعدی) محقق کرد...
-
داغ گازران
لغتنامه دهخدا
داغ گازران . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه ٔ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث ). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. (برهان ). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند...
-
اولتیماتوم
لغتنامه دهخدا
اولتیماتوم . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) اتمام حجت . کلام آخر. شرایط حتمی و قطعی تغییرناپذیر. در حقوق بین المللی شرایط قطعی و نهایی که دولتی برای قبول یا رد فوری بدولت دیگر تسلیم میکند چون امتناع از قبول شرایط ممکن است منجر به جنگ یا اقدامات خصمانه شود. ا...
-
بی زوال
لغتنامه دهخدا
بی زوال . [زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زوال ) دایم . همیشگی . باقی .مستمر. زایل نشدنی . جاوید. جاویدان . بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی . (ناظم الاطباء) : یکی را مباد عزل یکی را مباد غم یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار. فرخی .باد عمرت بی زوال و با...
-
خودرنگ
لغتنامه دهخدا
خودرنگ . [ خوَدْ / خُدْ رَ ] (اِ مرکب ) چیزی که دارای رنگ طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). برنگ طبیعی . آن چیز که رنگ طبیعی دارد. آن چیز که بارنگ دیگر رنگین نبود. (یادداشت مؤلف ) : رخم از خون چو لاله ٔخودرنگ اشکم از غم چو لؤلوی شهوار. انوری (از آنندراج ...
-
مبرم
لغتنامه دهخدا
مبرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) به ستوه آرنده . ملول کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فاعل ابرام بمعنی ملالت آوردن از ماده ٔ «برم » به دو فتحه بمعنی ملالت . (قاموس ، از حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمرند که هیچ چی...