کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غضار
لغتنامه دهخدا
غضار. [ غ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . ابن نجده ٔ هذلی گوید : تغنی نسوة کنقا غضارکأنک بالشید لهن رام . (از معجم البلدان ).و «رام » به معنی فرزند است .
-
ناخم
لغتنامه دهخدا
ناخم . [ خ ِ ] (ع ص ) رجل ناخم ؛ مرد دانای در تغنی و سرود و در قمار و بازی . (ناظم الاطباء) (از المنجد). و نیز رجوع به نخم شود.
-
گزیرش
لغتنامه دهخدا
گزیرش . [ گ ُرِ ] (اِمص ) گزارش مفسر : و ما تغنی الاَّیات و النذر؛ و چه غنا کند و گزیرش آیات و دلالات . (قرآن 101/10 از تفسیر ابوالفتوح رازی چ جدید ج 3 ص 364).
-
نوازش
فرهنگ نامها
(تلفظ: navāzeš) (اسم مصدر از نوازیدن) ، از روی مهربانی دست بر سر و روی کسی کشیدن ؛ به آرامی و پیاپی لمس کردن ، مهربانی ، لطف ؛ (در قدیم) تسلی و دلجویی ، بخشش و عطا ، ترنم و تغنی؛ عمل نواختن آلات موسیقی .
-
نواسازی
لغتنامه دهخدا
نواسازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) تغنی . نغمه پردازی . || قول سازی . ترانه سازی . (یادداشت مؤلف ) : هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمدبلبل به نواسازی حافظ به غزل گوئی .حافظ.
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ ُ ] (ع اِمص ) آوازخوانی . تغنی ،و آن خواندن شعر همراه با کف زدن است و از انواع بازیها شمرده شود. (از اقرب الموارد). خنیاگری . ظاهراًمعرب از خونیا (یونانی ) است . و رجوع به غِنا شود.
-
ابله بغدادی
لغتنامه دهخدا
ابله بغدادی . [ اَ ل َ هَِ ب َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن بختیاربن عبداﷲ. شاعر در زبان عرب . وفات 580 یا 579 هَ .ق . او در بغداد میزیست و اشعار رنگین و رقیق داشت و خنیاگران باشعار او تغنی می کردند.
-
مهود
لغتنامه دهخدا
مهود. [ م ُ هََوْ وَ ] (ع ص ) غناء مهود؛ غناء نرم و آهسته . (منتهی الارب ، ماده ٔ هَ و د). آواز و تغنی ملایم و نرم . (ناظم الاطباء). || یهودی شده . رجوع به تهوید شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن الهربذ. یکی از مغنیان مشهور دوره ٔ اموی و عباسی . وی در مجالس هارون الرشید تغنی میکرد و الطاف و عنایتها دید. اصل وی از مکه و از موالی آل زبیربن عوام است . بعضی نوادر درباره ٔ وی نقل کرده اند.
-
خوانندگی
لغتنامه دهخدا
خوانندگی . [ خوا / خا ن َن ْ دَ / دِ ](حامص ) سرودگویی . نغمه سرایی . آوازخوانی . تغنی . (ناظم الاطباء). || قرائت . (یادداشت بخط مؤلف ). || صفت خواننده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سرخوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ خا) 1 - (حامص .) خواندن آواز پیش از آواز دیگران . 2 - سرودگویی ، تغنی . 3 - خواندن سرنوشت کسان . 4 - پیش - خوانی تا دیگران ذکر گویند. 5 - استهزاء، تمسخر. 6 - فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان . 7 - (اِ.) ابتدای خوانندگی ، پیش درآمد.
-
ابن عائشه
لغتنامه دهخدا
ابن عائشه . [ اِ ن ُ ءِ ش َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمد، از غیر نژاد عرب ، از موالی قریش . مغنی مشهور. آوازی بغایت دلکش داشت و هرگاه بدو تکلیف خواندن می کردند برمی آشفت یعنی غنا را دون ِ رتبه ٔ خویش میشمرد و تنها آنگاه که حسن مثنّی از او تقاضای تغنی می کرد...
-
شیرین ادا
لغتنامه دهخدا
شیرین ادا. [ اَ ] (ص مرکب ) که با شیرینی ادای سخن کند. کسی که گفتار او با بلاغت و فصاحت بود. (ناظم الاطباء). خوش سرا و خوش بیان . (آنندراج ). || با حرکات و اطوار مطبوع و دلچسب : ساقیان نادره ، گوینده ٔ شیرین ادامطربان چابک و طمغاجی حاضرجواب . مختاری ...
-
تفزز
لغتنامه دهخدا
تفزز. [ ت َ ف َزْ زُ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || بی نیاز شدن : تفزز الرجل ؛ غنی ، بالغین المعجمة. (از اقرب الموارد). در تاج العروس آمده است : تفزز الرجل در نسخه ها «عنی » آمده است و در بعضی نسخه ها «تغنی » است و درست «غنی » ...
-
نخم
لغتنامه دهخدا
نخم . [ ن َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعب . (المنجد) (اقرب الموارد). || نیکو سرائیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرائیدن و آواز خواندن و سرائیدن فلان را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تغنی به خوشترین غنا. (از (المنجد). || ...