کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغلیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تغلیط
/taqlit/
معنی
۱. به غلط انداختن.
۲. به غلط نسبت دادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به غلط نسبت دادن ، به غلط انداختن .
-
تغلیط
لغتنامه دهخدا
تغلیط. [ ت َ ] (ع مص ) کسی را به غلط منسوب کردن . (زوزنی ) (صراح ). به غلط منسوب کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در غلط انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در غلط انداختن کسی را و به غلط منسوب کردن . (آنندراج ). غلط کسی را گفتن...
-
تغلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlit ۱. به غلط انداختن.۲. به غلط نسبت دادن.
-
واژههای همآوا
-
تغلیة
لغتنامه دهخدا
تغلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) جوشانیدن دیگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از دور سلام گفتن و اشاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
extract 1
عصاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عطروطعمدهندههای تغلیطشدهای که از منابعی چون گیاهان و گوشت و مخمر و میوهها استخراج و استحصال میشوند
-
جرعه
لغتنامه دهخدا
جرعه . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) در فارسی ، یک بار آشامیدن : جرعه بر خاک همی ریزم از جام شراب جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب . منوچهری .جرعه ٔ حزم او به زمین رسید. (سندبادنامه ص 12).چون ز جرعه خاک را رنگی دهیدهم ببوئی زآسمان یاد آورید. خاقانی ....
-
کازرونی
لغتنامه دهخدا
کازرونی . [ زِ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن شهریار کازرونی در روزیکشنبه پانزدهم رمضان سال 532 هَ . ق . در شمال کازرون در خانه ای که پس از مرگ پدر به برادرش حسین بن شهریار رسید زاده شد. پدر و مادرش ،هر دو، اسلام آورده بودند. جدش که زادانفرخ نام داشت و...
-
زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنجیر. [ زِ / زَ ] (اِ) معروف است و به عربی سلسله گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کوچه ، مصرعه ، سبزه ، طره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). سلسله و رسن فلزی و مرکب از حلقه های درهم قرار گرفته . (از ناظم الاطباء). و آن رسنی است فلزی ، مرکب...