کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغریب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← غروب مقارنهای
-
تغریب
لغتنامه دهخدا
تغریب . [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن به سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امعان در زمین . (از اقرب الموارد). || پنهان و غایب گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بچه سیاه و بچه ٔ سفید آوردن (از اضد...
-
واژههای همآوا
-
تقریب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نزدیک کردن . 2 - چهار نعل تاختن اسب . 3 - قربانی کردن .
-
تقریب
لغتنامه دهخدا
تقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). نزدیک گردانیدن بخدا : الانام القادر باﷲ... بما قدمه من اف...
-
تقریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqrib ۱. نزدیک کردن؛ نزدیک گردانیدن.۲. نزدیک بودن.۳. [قدیمی] نوعی دویدن اسب؛ چهارنعل.
-
جستوجو در متن
-
heliacal setting
غروب مقارنهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] آخرین غروب قابلمشاهدۀ جِرم سماوی قبل از مقارنۀ آن با خورشید متـ . تغریب
-
acronical rising
طلوع مقابلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] طلوع جِرم سماوی همزمان با غروب خورشید یا بلافاصله پس از آن متـ . تغریب
-
تبعید
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخراج، جلای وطن، راندن، طرد، نفی بلد ۲. دور کردن، طرد کردن، راندن ۳. تغریب
-
کنارشبی
لغتنامه دهخدا
کنارشبی . [ ک َ / ک ِ ش َ ] (اِ مرکب ) طلوع صبحی . کوکبی که دیده شود به صبح . (مفاتیح از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و این چیز است علویان را خاصه زیرا که بوقت فروشدن آفتاب همی برآیند اندر آن حال و اما پارسیان را کنارشبی خواندندی ولیکن این نام بر حالی...
-
پنهان گشتن
لغتنامه دهخدا
پنهان گشتن . [ پ َ / پ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نهان شدن . مستور، مخفی ، پوشیده گردیدن . تغریب . (منتهی الارب ) : گر از چشم سرت گشته ست پنهان بچشم عقل در هست او مُشهَّر. ناصرخسرو.رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته است زیر جغبت کفتار. نجمی .و رجوع به...
-
زیجات
لغتنامه دهخدا
زیجات . (ع اِ) ج ِ زیج . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). به کتابهای اطلاق شود که در آنها حرکت ستارگان محاسبه میشود و تقویم ها یعنی حساب ستارگان را سال بسال از آنها استخراج کنند... و در تاج ج ِ زیج ، زیَجَة. (از ذیل اقرب الموارد).- زیجات و تقاوی...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...