کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغدی
لغتنامه دهخدا
تغدی . [ ت َ غ َدْ دی ] (ع مص ) چاشت خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طعام صبح خوردن . (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تقدی
لغتنامه دهخدا
تقدی . [ ت َ ق َدْ دی ] (ع مص )لازم گرفتن راه و روش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تقدت به دابته ؛ ای لزمت سنن الطریق و تقدی هو علیها. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
متغدی
لغتنامه دهخدا
متغدی . [ م ُ ت َ غ َدْ دی ] (ع ص ) چاشت خورنده . (آنندراج ). کسی که ناشتائی خورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که شام می خورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تغدی شود.
-
تغدیة
لغتنامه دهخدا
تغدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی را چاشته دادن . (زوزنی ). چاشت دادن . (تاج المصادر بیهقی ). چاشت خورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغدی شود.
-
چاشت خوردن
لغتنامه دهخدا
چاشت خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) طعام خوردن بهنگام چاشت . صبحانه یا ناهار خوردن . هنگام چاشت غذا خوردن : تَغَدّی ؛ چاشت خوردن . تَضَحّی ؛ خورد در وقت چاشت . (منتهی الارب ) : چون با پدرت چاشت خورد گیتی ناچار خورد با تو ای پسر شام . ناصرخسرو...
-
بکتغدی
لغتنامه دهخدا
بکتغدی . [ ب َ ت ُ ] (ترکی ،ص مرکب ) (از: بک ، بیک بعلاوه ٔ تغدی بمعنی زاده ). بیک زاده . بزرگزاده . حاجب سالار. (از فرهنگ فارسی معین ). || (اِخ ) سالار غلامان سرایی در زمان محمود. وی یکی از رجال دولت محمودی بود که با علی قریب و یوسف سبکتکین و دیگران...
-
طغان شاه
لغتنامه دهخدا
طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) ابن المؤید آی آبه . در لباب الالباب نام وی را بدین طرز آورده است : «ملک طغانشه بن محمد المؤید»، ولی علامه ٔ مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در ضمن حواشی که بر کتاب مزبور نوشته گوید: «محمد المؤید» غلط است و صحیح اسقاط محمد است ،...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...