کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تغافل
/taqāfol/
معنی
۱. خود را به غفلت زدن؛ خود را غافل وانمود کردن؛ چشمپوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بیخبری کردن.
۲. غفلت ورزیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیتوجهی، بیخبری، تسامح، چشمپوشی، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه
۲. چشمپوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
فعل
بن گذشته: تغافل کرد
بن حال: تغافل کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغافل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیتوجهی، بیخبری، تسامح، چشمپوشی، سستی، سهلانگاری، غفلت، مسامحه ۲. چشمپوشی کردن، غفلت کردن، غفلت ورزیدن
-
تغافل
فرهنگ فارسی معین
(تَ فُ) [ ع . ] (مص ل .) خود را به غفلت زدن .
-
تغافل
لغتنامه دهخدا
تغافل . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) غفلت نمودن بی غفلت . (زوزنی ). بقصد غافل شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناآگاهی نمودن . (دهار). خود را غافل وانمودن . (آنندراج ). غفلت و بی خیری و بی التفاتی . (ناظم الاطباء). تیغ و شمشیر از...
-
تغافل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqāfol ۱. خود را به غفلت زدن؛ خود را غافل وانمود کردن؛ چشمپوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بیخبری کردن.۲. غفلت ورزیدن.
-
واژههای مشابه
-
تغافل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غفلتورزیدن، غافل ماندن ۲. چشمپوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
-
تغافل زدن
لغتنامه دهخدا
تغافل زدن . [ ت َ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غفلت ورزیدن و توجه نکردن . (از آنندراج ). تغافل کردن : شیفتگی وبیهوشی برادرش می دید [سلطان محمود] و بر تغافل می زدتا آنکه ساعتی بگذشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253).درد دل را می کنم با صبر پیوندی دگربر طبیب خود ...
-
تغافل ساختن
لغتنامه دهخدا
تغافل ساختن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) تغافل کردن : تغافل نسازی که سیلاب تیزبجوش است در ابر سیلاب ریز. نظامی .و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل کردن
لغتنامه دهخدا
تغافل کردن . [ ت َ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقصد بی خبری کردن . بی اعتنایی کردن . غفلت کردن . بی التفاتی کردن . تغافل ساختن . تغافل ورزیدن : تغافل کردن به هیچ وجه روی ندارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 552).گر امروز چون وی تغافل کنی به فردات امروز تو دی کنی...
-
تغافل نمودن
لغتنامه دهخدا
تغافل نمودن . [ ت َ ف ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) غفلت نمودن از چیزی . ناآگاهی نمودن از چیزی یا موضوعی : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 332).
-
تغافل ورزیدن
لغتنامه دهخدا
تغافل ورزیدن . [ ت َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) تغافل کردن . و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل پسند
لغتنامه دهخدا
تغافل پسند. [ ت َ ف ُ پ َ س َ ] (نف مرکب ) تغافل پیشه . تغافل شعار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل شیوه . تغافل دستگاه . (آنندراج ). غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء). از اسمای محبوب است . (آنندراج ) : حیران بی نیازی خوبان کسی مبادچون شد دل از نگاه تغا...
-
تغافل پیشه
لغتنامه دهخدا
تغافل پیشه .[ ت َ ف ُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند : ای تغافل پیشه ، ناپروا ز ما دل بد مکن خاک پاافتادگان در شهربند دام تست .صائب (از آنندراج ).
-
تغافل داشتن
لغتنامه دهخدا
تغافل داشتن . [ ت َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) غفلت داشتن . خود را بی خبر داشتن از چیزی . تغافل کردن : کدام مطلب عالیست در نظر دل راکه بر مراد دو عالم تغافلی دارد.صائب (از آنندراج ).و رجوع به تغافل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تغافل شعار
لغتنامه دهخدا
تغافل شعار. [ ت َ ف ُ ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند. و رجوع به همین کلمه شود.