کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تغار
/taqār/
معنی
۱. ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست میریزند.
۲. ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند؛ لاوک.
۳. [قدیمی، مجاز] آذوغه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تشت، لاوک
دیکشنری
Pan, tub, vat
-
جستوجوی دقیق
-
تغار
واژگان مترادف و متضاد
تشت، لاوک
-
تغار
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند. 2 - ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند.
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َ ] (اِ) طشت گلی را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ). تشت گلین است که درآن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). طشت گلین و سفالین و آوندی که سواران در آن خوراک اسب خود را ریزند. (ناظم الاطباء). تیغار. (منتهی ا...
-
تغار
لغتنامه دهخدا
تغار. [ ت َغ ْ غا ] (ع اِ) جرح تغار؛ زخمی که خون آن بند نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).زخمی که خون از آن جاری باشد. (از اقرب الموارد).
-
تغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] taqār ۱. ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست میریزند.۲. ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند؛ لاوک.۳. [قدیمی، مجاز] آذوغه.
-
تغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] taqār = ممرز
-
تغار
دیکشنری فارسی به عربی
عدة , مغلاة
-
واژههای مشابه
-
شکم تغار
لغتنامه دهخدا
شکم تغار. [ ش ِ ک َ ت َ ] (ص مرکب ) پرخور و شکمو که شکم او را در بزرگی به تغارتشبیه کنند (خاصه در خراسان ). (یادداشت مؤلف ). شکمو. شکم بزرگ . شکم باره . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شاه تغار
لغتنامه دهخدا
شاه تغار. [ ت َ ] (اِ مرکب ) تغار بزرگ . تغار کلان .- یک شاه تغار؛ به طعن ، ظرفی سخت بزرگ . (یادداشت مؤلف ).- امثال :یک دهن دارد یک شاه تغار . (یادداشت مؤلف ).
-
تغار دادن
لغتنامه دهخدا
تغار دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) و در اصطلاح اتراک مغل تغار دادن مهمانی بزرگ و آش دادن است و آن را تغاره نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مهمانی بزرگ دادن و آش دادن . (ناظم الاطباء) : مدت پانزده روز لشکر به آن کثرت را تغار داده . (روضةالصفا یادداش...
-
تغار سبز
لغتنامه دهخدا
تغار سبز. [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) غضاره . (بحر الجواهر). قسمی خزف که عرب آن را غضارة گوید.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به غضاره شود.
-
تغار آب
لهجه و گویش تهرانی
ظرف خیساندن چرم در کفاشی
-
تغار،تاغار
لهجه و گویش تهرانی
ظرف بزرگ سفالی مخروطی،ظرف خمیر گیری
-
چشمت تغار
لهجه و گویش تهرانی
چشمت کور