کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعویق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعویق
/ta'viq/
معنی
۱. بازداشتن.
۲. عقب انداختن؛ تٲخیر و درنگ کردن در کاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تاخیر، تعلیق، درنگ، وقفه، دفعالوقت، موکول ≠ تعجیل
۲. عقبانداختن، معوق گذاشتن
۳. تاخیر کردن، درنگورزیدن ≠ شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
فعل
بن گذشته: تعویق افتاد
بن حال: تعویق افت
دیکشنری
deferment, holdup, postponement, respite, stay
-
جستوجوی دقیق
-
تعویق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاخیر، تعلیق، درنگ، وقفه، دفعالوقت، موکول ≠ تعجیل ۲. عقبانداختن، معوق گذاشتن ۳. تاخیر کردن، درنگورزیدن ≠ شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
-
تعویق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) به تأخیر انداختن کاری .
-
تعویق
لغتنامه دهخدا
تعویق . [ ت َع ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا محصول آن توتون ، گل سرخ ، بادام ، گردو و انجیر. دارای 250 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
تعویق
لغتنامه دهخدا
تعویق . [ ت َع ْ ] (ع مص ) بازداشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر درنگ داشتن و بازداشتن و مشغول کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن و در بند کردن و در کتابی نوشته که تعویق منع ساختن و بازداشتن و در درنگ افکندن ...
-
تعویق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'viq ۱. بازداشتن.۲. عقب انداختن؛ تٲخیر و درنگ کردن در کاری.
-
واژههای مشابه
-
به تعویق انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
أجَّلَ ، أزْجَأ
-
نشست را تأخیر (تعویق) انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
أرْجَأ الإجتَماعَ (الجَلَسَة)
-
جلسه را به تأخیر (تعویق) انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
أرْجَأ الإجتَماعَ (الجَلَسَة)
-
جلسه را به تعویق (تأخیر) انداخت
دیکشنری فارسی به عربی
أجَّلَ الإجتماعَ
-
واژههای همآوا
-
طاویق
لغتنامه دهخدا
طاویق . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 105هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 100هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران ، با 8 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
طاویق
لغتنامه دهخدا
طاویق . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 24هزارگزی خاوری شوسه ٔ بم به سبزواران با 20 تن سکنه . مزارع گلدین و گشورود جزء این ده است . ساکنین از طایفه ٔ خواجه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
supersedure
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوق العاده، تعویق، تعویق اندازی