کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعنک
لغتنامه دهخدا
تعنک . [ ] (اِخ ) در نزدیکی مجدو بود که بسیار از اوقات با مجدوذکر میشود و چهار میل به لجون و 12 میل به ناصره و 48 میل به قدس مانده واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
تعنک
لغتنامه دهخدا
تعنک . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بسته گردیدن ریگ و بلند شدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعقد و ارتفاع ریگ بحدی که راهی در آن نباشد. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تانک
واژگان مترادف و متضاد
زرهپوش، خودرو سنگیننظامی (مهز به توپ و مسلسل)
-
تانک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) 1 - منبع بزرگ معمولاً استوانه ای جهت ذخیره مایعاتی مانند: آب ، نفت و ... 2 - از وسایط نقلیة جنگی زنجیردار که بدنة آن زره پوش و مجهز به توپ و مسلسل است .
-
تانک
لغتنامه دهخدا
تانک . (اِ) وزنه ای که تقریباً معادل 12مثقال باشد. (ناظم الاطباء). دو اونس . (اشتینگاس ).
-
تانک
لغتنامه دهخدا
تانک . (انگلیسی ، اِ) خزانه ٔ آب ونفت و غیره که در کارخانه ها بکار رود. بدین معنی ازهندی گرفته شده و در انگلیسی رایج است . رجوع به «تانکر» و فرهنگ نظام شود.
-
تانک
لغتنامه دهخدا
تانک . (انگلیسی ، اِ) ارابه ٔ بزرگ جنگی است که انگلیسیها در اثنای جنگ بین المللی اول اختراع کردند که در هر زمین ناهمواری میتواند عبور کند. (فرهنگ نظام ). تانگ ، کلمه ٔ انگلیسی و ارابه ٔ زره دار جنگی است که با توپ و مسلسل مسلح است و چرخهای آن که از دن...
-
تانک
لغتنامه دهخدا
تانک . [ ن ِ ک َ /تان ْ ن ِ ک َ ] (ع ضمیر) اسم اشاره بصیغه ٔ تثنیه از برای مؤنث . (ناظم الاطباء). آن دو زن . ایشان دو زن .
-
تانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tank] tānk ۱. (نظامی) اتومبیل زرهپوش که دارای توپ و مسلسل است و بهواسطۀ چرخهای مخصوصی که دارد در زمینهای ناهموار نیز میتواند حرکت کند.۲. [عامیانه] = تانکر
-
جستوجو در متن
-
متعنک
لغتنامه دهخدا
متعنک . [ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) ریگ بسته و بلند شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریگی که عبور از آن دشوار بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعنک شود.
-
عانیر
لغتنامه دهخدا
عانیر. (اِخ ) (در عبری به معنی طفل ) شهری است منسوب به لاویان که در قسمت منسی در مغرب اردن واقع بود. کتاب اول تواریخ ایام داوران :2 بعضی را گمان چنان است که آن مثل تعنک بود. صحیفه یوشع 21:25 سفر داوران 1:27. (قاموس کتاب مقدس ).
-
ازراعیل
لغتنامه دهخدا
ازراعیل . [ اِ ] (اِخ ) دشتی است فراخ در میانه ٔ فلسطین وسطی ، ممتد از بحر متوسط تا اردن و فاصل جبال کرمل و سامره از جبال جلیل . عرب آنرا بنام مرج بن عامر میخوانند. جهت غربیه ٔ وی از عکاست و شکل منظم آن مثلثی است با زوایای حاده و بعضی سیاحان آنرا از ...