کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعمیق
/ta'miq/
معنی
۱. گود کردن.
۲. [مجاز] غور کردن؛ دوراندیشی کردن در امری.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
ژرفایش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعمیق
فرهنگ واژههای سره
ژرفایش
-
تعمیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) ژرف اندیشی .
-
تعمیق
لغتنامه دهخدا
تعمیق . [ ت َ ] (ع مص ) ژرف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ژرف گردانیدن . (زوزنی ). مغاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به استقصا نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور اندیشیدن در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
تعمیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'miq ۱. گود کردن.۲. [مجاز] غور کردن؛ دوراندیشی کردن در امری.
-
واژههای مشابه
-
تعمیق روابط
دیکشنری فارسی به عربی
ترسيخ العلاقات
-
جستوجو در متن
-
ترسيخ العلاقات
دیکشنری عربی به فارسی
تعميق روابط
-
اعتماق
لغتنامه دهخدا
اعتماق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مغاک کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اِعماق . (منتهی الارب ). گود و عمیق گردانیدن . تَعمیق . اِعماق . || بدقت در امور اندیشیدن . (از متن اللغة).
-
اعماق
لغتنامه دهخدا
اعماق . [ اِ ] (ع مص ) مغاک کردن . (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ) (آنندراج ). ژرف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ژرف تر فروبردن . (مصادر زوزنی ). گود گردانیدن چاه . (از اقرب الموارد). اِعتِماق . تَعمیق . (اقرب الموارد). || دور اندیشیدن . (ناظم الاطباء).
-
استقصاء
لغتنامه دهخدا
استقصاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) جهد تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کوشش تمام کردن . (منتهی الارب ). سعی و کوشش بسیار. (غیاث ). || طلب نهایت چیزی کردن . (غیاث ). || به نهایت چیزی رسیدن . (منتهی الارب ) (غیاث ). تقصی . به غایت رسیدن . به پایان ر...
-
ژرف
لغتنامه دهخدا
ژرف . [ ژَ ] (ص )عمیق است مطلقاً خواه دریا باشد و خواه چاه و خواه رودخانه و حوض و امثال آن . (برهان ). دورتک . دوراندرون . نُغُل . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گود. بعیدةالقعر. قعیر. چال . دور. (فرهنگ اسدی ). دورفرود. سخت گود. بغایت عمیق . دوراندر ...