کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمیر گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
workshop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارگاه، اتاق کار، تعمیر گاه
-
متشبه
لغتنامه دهخدا
متشبه . [ م ُ ت َ ش َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده بچیزی . (آنندراج ). مانند و هم سان و مشابه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشابه شود.- متشبه مبطل ؛ کسانی اند که خود را در زمره ٔ صوفیان اظهار می کنند و از حیلت عقاید و ...
-
دریابند
لغتنامه دهخدا
دریابند. [ دَرْ ب َ ] (اِمرکب ) به معنی سنار و آن تنک آبی را گویند از دریا که تهش نمایان باشد و گل داشته باشد تا کشتی بر آن بند شود و بایستد و نگذرد. (آنندراج ). || بندر و کشتی گاه . (ناظم الاطباء). || کارخانه ای که در آن کشتیها را تعمیر می کنند. (نا...
-
دکان
دیکشنری عربی به فارسی
دکان , بوتيک , بخار , بخار دهان , بخار از دهان خارج کردن , متصاعد شدن , بوي بد دادن , مغازه , کارگاه , تعمير گاه , فروشگاه , خريد کردن , مغازه گردي کردن , دکه , دود , مه غليظ , استعمال دود , استعمال دخانيات , دودکردن , دود دادن , سيگارکشيدن
-
سلجوقیان
لغتنامه دهخدا
سلجوقیان . [ س َ ] (اِخ ) سلاجقه . خاندانی ترک که از 429 هَ .ق . تا 700 هَ .ق . در آسیای غربی سلطنت کردند ظهور این خاندان در تاریخ اسلام از وقایع بزرگ و بمنزله ٔ شروع دوره ٔ جدیدی است . مقارن ابتدای استیلای این قوم خلافت دچار ضعف شده بود و هیچیک از س...
-
پشتیبان
لغتنامه دهخدا
پشتیبان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند : چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان . (گلستان ).هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تس...
-
بیوتات
لغتنامه دهخدا
بیوتات . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بیوت . جج ِ بیت . (از منتهی الارب ). رجوع به بیت شود. || خاندانهای بزرگ . نجبا، یقال : هو من اهل البیوتات ؛ او از خاندانی بزرگ است . (مهذب الاسماء) : پس دو سال بملک اندربنشست (بهرام گور) و خواسته ٔ پدر بدرویشان داد... شکرا...
-
چهل ستون قزوین
لغتنامه دهخدا
چهل ستون قزوین . [ چ ِ هَِ س ُ ن ِ ق َ ] (اِخ ) نام بنایی به قزوین که در اطراف آن باغ بسیار بزرگی بود. طول آن از خیابان واقع در شمال سبزه میدان کنونی تا حیات نادر و عرض آن نیز از جلوی اداره ٔ پست و تلگراف تا دیوار غربی شعبه ٔ بانک ملی امتداد داشت ولی...
-
طهران
لغتنامه دهخدا
طهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه ی...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َ ] (اِخ ) نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر. (برهان ). پس از حمله ٔ عرب و استقر...
-
داریوش دوم
لغتنامه دهخدا
داریوش دوم . [ دارْ ش ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نام وی اخس بود و پس از جلوس بر تخت پادشاهی خود را داریوش خواند. توسیدید، پلوتارک و ژوستن نام او را «داری یس » نوشته اند. مسعودی او را دارأبن بهمن اسفندیار نام برده و طبری و حمزه ٔ اصفهانی او را پسر اردشیربن ب...
-
ساعت
لغتنامه دهخدا
ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان تعیین وقت و هنگام کنند. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان وقت را بحسب ساعات شناسند. و این لغت مولده است . (المنجد). دستگاهی است مصنوع که بدان تعیین گذشتن زمان کنند و گذشته و مانده ٔ روز و شب دانند. وقت شمار. وقت نما. وقت...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن زکریابن یوحنابن طیفوری بن یوحنامشهور به ابن طیفوری . از مشاهیر و معتبرین اطباء بغداد است . و او در سمط سریانیان منظوم ، و در عداد معالجین آن طبقه معدود شده است . و در قرن سیم هجری بوده است . در بدایت امر و اوایل عمر از معا...
-
لار
لغتنامه دهخدا
لار. (اِخ )(شهرستان ...) شهرستان لار یکی از شهرستانهای هشتگانه ٔ استان هفتم است و حدود آن از شمال به بخش داراب شهرستان فسا و بخش کوهک شهرستان جهرم و قسمتی از شهرستان فیروزآباد؛ از خاور شهرستان بندرعباس ؛ از جنوب خلیج فارس و از باختر شهرستانهای فیروزآ...
-
مسجد
لغتنامه دهخدا
مسجد. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) فراء گوید در باب نصر چه اسم و چه مصدر، بروزن مَفعَل است مگر لغاتی چند که با کسر آمده چون مسجد و مطلع و مشرق و... (از منتهی الارب ). محل و موضعی که در آنجا سجده کنند و هر محلی که در آن عبادت کنند، و از آن جمله است اطلاق مسجد ب...