کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعمداً
معنی
(تَ عَ مُّ دَ نْ) [ ع . ] (ق .) آگاهانه ، دانسته .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعمداً
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ دَ نْ) [ ع . ] (ق .) آگاهانه ، دانسته .
-
تعمداً
لغتنامه دهخدا
تعمداً. [ ت َ ع َم ْ م ُ دَن ْ ](ق ) دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده .(ناظم الاطباء). قاصداً. عامداً. متعمداً. عالماً.
-
واژههای مشابه
-
تعمدا
دیکشنری فارسی به عربی
متعمد
-
جستوجو در متن
-
deliberately
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عمدا، تعمدا
-
عاملاً
واژگان مترادف و متضاد
بهعمد، تعمداً، عمداً، قصداً، متعمداً
-
قصداً
واژگان مترادف و متضاد
باالارده، بهتعمد، تعمداً، خواسته، عمداً، متعامداً، متعمداً ≠ سهو
-
عمدی
لغتنامه دهخدا
عمدی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمد. باتعمد. تعمداً. از روی قصد. رجوع به عَمد شود.
-
متعمد
دیکشنری عربی به فارسی
تعمد کردن , عمدا انجام دادن , عمدي , تعمدا , تعمق کردن , سنجيدن , انديشه کردن , کنکاش کردن , قصدي
-
بعمد
لغتنامه دهخدا
بعمد. [ ب ِ ع َ ] (ق مرکب ) ارادی . بمیل . تعمداً. بعمدا. عمداً. (یادداشت لغت نامه ).
-
بقصد
لغتنامه دهخدا
بقصد. [ ب ِ ق َ ] (ق مرکب ) عمداً. بعمد. عمداً. تعمداً. قهراً. باقصد. قصداً. باعزم . با اراده ٔ خود و بالاراده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َ ] (ع اِ) کوشش .(منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین . (از اقرب الموارد). || نیک راست و یقین . بیگمانی . (منتهی الارب ). بطور قصد و اختیار، که ضد آن سهو و خطا میگردد. (از اقرب الموارد). تعمداً. دستی . دانسته . بعمد...
-
حمید
لغتنامه دهخدا
حمید. [ ] (اِخ ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعةبن نهبک بن هلال الهلالی ، مکنی به ابوالمثنی . از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صحابه است که جاهلیت و اسلام ادراک کرد و گفته اند پیغمبر(ص ) را بدید. ابن منده گفت : چون حمید اسلام آورد بسوی پیغمبر ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...